فرازهايي از بيانات امام خميني(ره) در باره اقليتهاي مذهبي

 

قسمتي از وصيت نامه سياسي الهي رهبر كبير انقلاب اسلامي

... و به اقليتهاي مذهبي رسمي وصيت مي كنم كه از دوره هاي رژيم پهلوي عبرت بگيرند و وكلاء خود را از اشخاص متعهد به مذهب خود و جمهوري اسلامي غير وابسته بقدرتهاي جهان خوار و بدون گرايش به مكتبهاي الحادي و انحرافي و التقاطي انتخاب نمايند.

                                 كتاب " ديدگاههاي رهبر كبير انقلاب..."

 انتشارات انجمن كليميان ايران  ص27

سخنراني در جمع دانشجويان و فرهنگيان سنندج   

 تاريخ: 9/2/58

حقوق هر كس كه در مملكت اسلامي زندگي مي كند محفوظ است. اقليتهاي مذهبي از قبيل زرتشتي، يهودي و نصراني كه در ايران گروه فراواني هم هستند اسلام برايشان احترام قائل است و مي خواهد به حقوقشان برسند.

                                                                   روزنامه كيهان   ( ص39)

مصاحبه تلويزيوني سوئيس 

 تاريخ: 18/10/57

سئوال: سياست كلي شما راجع به اقليتهاي مذهبي در آينده چيست؟

جواب: اقليتهاي مذهبي در آينده آزاد هستند و در ايران در رفاه زندگي خواهند كرد و ما با آنها با كمال انصاف و مطابق با قانون عمل خواهيم كرد. آنان برادران ايراني ما هستند، آنان هم از شاه و دارودسته اش به تنگ آمده اند.

                          پيام امام      ( ص41)

بيانات امام خميني در ديدار با اسقف هيلارين كاپوچي    

تاريخ: 12/5/59

و اين دفعه براي مدارس خودشان به اسم مدرسه انديشه كاغذ نوشته اند و رسول فرستاده اند و از ما سفارش خواسته اند براي اينكه مدارسشان در اينجا باشد. ما با نصاري و يا يهود و يا ساير اقشار ملت ها هيچ دشمني نداريم و از مدارس به هيچ وجه جلوگيري نمي كنيم، مادامي كه مدرسه باشد و براي تعليم و تعلم باشد، حالا چه تعليم و تعلم دستورات مسيح عليه السلام يا دستورات ديگران.

                                                صحيفه نور - جلد 11 (  ص43 )

پيام به مناسبت افتتاح مجلس        

 تاريخ: 7/3/59

مجلس شوراي اسلامي همانسان كه در خدمت مسلمين است و براي رفاه آنان فعاليت مي نمايد، براي رفاه و آسايش اقليتهاي مذهبي كه در اسلام احترام خاصي دارند و از قشرهاي محترم كشور هستند اقدام و فعاليت مي نمايد و اساسا" آنان با مسلمانان در صف واحد و براي كشور خدمت مي كند و در صف واحد از تمام ارزشها و مآثر برخوردار مي باشند.

                                      كتاب پيامها و سخنرانيها....     ( ص46)

 

مصاحبه نماينده مجله عربي زبان "القوم العربي"    

 تاريخ: 20/8/57

سئوال: اقليتهاي مذهبي در حكومت اسلامي داراي چه حقوقي هستند؟

جواب: تمام اقليتهاي مذهبي در ايران براي اجراي آداب ديني و اجتماعي خود آزادند و حكومت اسلامي خود را موظف مي داند تا از حقوق و امنيت آنان دفاع كند و آنان هم مثل ساير مردم مسلمان ايران، ايراني و محترم هستند.

                                                   كلام امام       ( ص52)

 

مصاحبه خبرنگاران برزيلي، انگليسي، تايلندي، ژاپني و آمريكائي

تاريخ: 18/8/57

سئوال: حضرت آيت الله، براي جانشيني رژيم كنوني شما خواستار جمهوري اسلامي هستيد، چنين دولتي آيا آزاديهاي دموكراتيك را براي همه مردم تضمين خواهد كرد؟

جواب: دولت اسلامي يك دولت دمكراتيك به معناي واقعي است و براي همه اقليتهاي مذهبي آزادي به طور كامل هست و هر كس مي تواند اظهار عقيده خودش را بكند و اسلام جواب همه عقايد را بعهده دارد و دولت اسلامي تمام منطقها را با منطق جواب خواهد داد.

                                                        كلام امام    ( ص56)

پيام به مناسبت پيروزي در رفراندم جمهوري اسلامي

تاريخ: 12/1/58

مبارك باد بر شما روزي كه در آن تمام اقشار ملت به حقوق حقه ميرسند. فرقي بين زن و مرد و اقليتهاي مذهبي و ديگران در اجراي عدالت نيست.

                                                             روزنامه اطلاعات      ( ص65)

مسئله شرق و ديپلماسي بين المللي

نگرش تاريخي و كوتاه (9) ***

نوشته : م. پطروسيان

ترجمه اديک باغداساريان

 

مذاكرات مسكو: شورش داشناكها در فوريه 1921 باعث شد كه تركان از موقعيت استفاده كرده شركت نماينده ارمنستان شوروي را در مذاكرات مسكو منع كنند. مذاكرات روز 16 مارس 1921 تكرار گرديد.

پيمان قارص: 13 اكتبر 1921 بين جماهير آذربايجان، ارمنستان و گرجستان پيمان آلكساندراپل لغو گرديد و قارص، آرداهان و ساير اراضي ارمني تحت تصرف تركيه باقي ماند.

پيمان آنكارا: بيستم اكتبر 1921 فرانسه در آنكارا پيماني منعقد ساخت و طبق آن شوراي ملي ترك را به رسميت شناخت.

پيمان صلح مودانيا: قواي تركيه آناتولي را از وجود يونانيان پاكسازي كردند و يازدهم اكتبر 1922 در شهر مودانيا پيمان صلحي ميان تركيه و يونان به امضاء رسيد.

كنفرانس لوزان (20 نوامبر 1922-24 ژوئيه 1923): براي پايان دادن به جنگ در خاور نزديك در شهر لوزان سويس بين كشورهاي ذينفع برقرار شد. پيمان سور لغو گرديد و واژه "مسئله شرق" ديگر بكار نرفت.

نتيجه:  هدف از نگارش اين خلاصه پيش بيني برخي از رويدادهاي آينده از ديدگاهي موثق مي باشد. يكي از مسائل برجسته كه در اين كتاب مورد بحث قرار گرفت سياست روسيه دال بر رسيدن به آبهاي گرم و درياي مديترانه و سياست هاي كشورهاي رغيب براي مقابله با اين برنامه ديرينه روسها بود اكنون نيز تنگه هاي بسفر و داردانل از مهمترين مناطق استراتژيكي محسوب مي شود در نتيجه دولتهاي بزرگ سعي دارند تا عبور كشتي هاي شوروي را از اين تنگه ها منع كنند.

     يك مسئله قابل توجه است كه در رابطه با در خواست اتحاد شوروي از تركيه نماينده قارص يعني كاظم قره بگير اعلام كرده بود كه تنگه ها در كلم گلود قارص و آرداهان به مثابه ستون فقرات تركيه محسوب مي گردد. بسياري از مسائلي كه در ديپلماسي جهاني پيچيده و غير قابل حل توصيف مي شده است، در حقيقت توسط قدرتهاي بزرگ چنين تعبير مي شد وگرنه اينها چندان پيچيده نبود تجربه نشان داد كه ابر قدرتها به منظور سودجويي و اعمال سياستهاي استعماري خود دست به هر گونه جناياتي مي زدند و كوچكترين توجهي به حقوق اقوام تحت ستم نداشتند. و متأسفانه امروزه برخي كشورهاي منطقه به جاي اينكه با همسايگان خود به مسالمت آميزي زندگي كنند پايگاهي براي كشورهاي امپرياليستي شده اند و امروزه كه پيمان ناتو وجود دارد براي اينكه ببينيم مثلا" عضويت تركيه در آن پيمان داراي چه اهميتي است، واقعه تصرف قسمتي از قبرس را يادآور مي شويم. ملي گرايان يوناني قبرس براي پيوستن قبرس به سرزمين مادر يعني يونان در سال 1974 دست به يك كودتا زدند كه نتيجه آن چيزي جز تصرف قسمتهاي حاصلخيز و مركز توريستي قبرس توسط قواي تركيه نبود و قبرس به دوقسمت تجزيه شد و 40% از وسعت آن به جمعيت ترك رسيد كه 18% جمعيت را تشكيل مي دادند. يك اقليت ترك در قبرس ادعاهايي را مطرح مي سازند كه صرفا" به پشتوانه قواي نظامي تركيه مورد حمايت پيمان ناتو است. اين اقليت به يونانيان اجازه برگشت به خانه و كاشانه هاي اوليه شان را نمي دهند (200 هزار نفر).

       اكنون كه چهره سياه ابرقدرتها براي جهانيان روشن شده است اين ملتها و مردمان هستند كه بايد در مقابل دسيسه هاي شوم آنها ايستادگي كنند و در جهت احقاق حقوق خود گام بردارند و در آن رهگذر بايد از اشتباهات تاريخي بپرهيزند و مهمتر از همه اين است كه مسير و خط مشي صحيح سياسي توأم با واقعيت گرايي را برگزينند.

پــــايــــان

*** آنچه كه تاكنون به چاپ رسيد خلاصه فارسي كتاب جامعي است كه روانشاد م. پطروسيان نگاشته بود. اين متن خلاصه حدود 18 سال پيش توسط اين حقير   جهت اخذ مجوز چاپ  تهيه شده بود. كتاب اصلي متاسفانه به دلايل نامشخص مفقود شده است لذا ماهنامه آپاگا براي نجات  اين كتاب از فراموشي خلاصه فارسي را به ياد نگارنده آن منتشر ساخت ،باشد تا روزي كه متن كامل پيدا و منتشر گردد.                                                                          اديك باغداساريان -  سردبير

 

نگاهي به خط و زبان ارمني

 اديك باغداساريان (گرمانيك)

 

        از آنگاه كه هوبشمان بسال 1875 مقاله مشهور خويش (Uber die stellung des Armenischen im krelse der inogerm. sprachen) را منتشر ساخت، زبانشناسي ارمني وارد مرحله نويني گرديد. وي به اثبات رسانيد كه ارمني نيز يكي از شاخه هاي مستقل زبانهاي هند و اروپايي است. وي نظريات دانشمندان پيشين را مورد تجديد نظر قرار داد و آنها را در كتاب Armenische Studien (Leipzig 1883) گرد آورد. آنگاه همه بررسي هاي جديد خويش و پيروانش را در اثر مشهورش Armenische Grammatik  گرد آورد كه به گفته پروفسور هراچيا آجاريان، زبانشناس نامي ارمني، سنگ بناي زبانشناسي ارمني بشمار مي رود. در اثر هوبشمان 2188 واژه ريشه شناسي شد كه از آن ميان 217 واژه نام بود. ليكن هراچيا آجاريان در فرهنگ اشتقاقي زبان ارمني (7 جلد ايروان 1926 تا 1935) براي هر واژه اصليت ارمني، اشتقاق از ريشه هند و اروپايي و يا عاريت از زبانهاي ديگر را مورد بررسي قرار داد. اين فرهنگ ريشه شناسي يا اشتقاقي مشتمل بر 10772 واژه است كه 909 واژه آن بومي، 4016 واژه عاريتي و 152 واژه نيز نام-آوايي هستند (123 واژه نيز اشتباه يا كاذب) بقيه 5572 واژه ناشناس مي باشند كه بخشي از آنان احتمالا" از كلداني به عاريت گرفته شده است. پيروان پرفسور آجاريان در ادامه كار استاد خود از جمله مرحوم پرفسور ادوارد آقايان و آكادميسين گورگ جاهوكيان بتدريج واژگان ديگر را ريشه شناسي كرده در مجلات تخصصي بچاپ رسانيده اند و پژوهش در اين زمينه كماكان ادامه دارد.

      بخش هوري-اورارتوئي زبان ارمني 20-10 در صد از ذخيره لغات اين زبانها را كه بر ما شناخته است تشكيل مي دهد. در زبان ارمني گروهي از لغات زبانهاي هتي (زبان نيسي، لووي، هتي هيروگليف، زبان بالايي و غيره) و نيز آشوري و يوناني، عربي، تركي، روسي و بويژه پارسي قديم و ميانه (حدود 1410 واژه) وجود دارد كه ثمره تماس هاي طولاني با اين ملل مي باشد با اين حال دستور زبان فارسي پارتي يا پهلوي در دستور زبان ارمني تأثير نگذاشت. از ديگر سو اين احتمال نيز وجود دارد كه از زبانهاي اقوام ديگر فلات ارمنستان از جمله هاياسا، ديااوخي اتيوني، مانا و غيره كه خود از اجزاء تشكيل دهنده ملت ارمن هستند، با اين زبان تأثير و تأثر متقابل داشته اند.

      تا هنگامي كه زبان ارمني به نوشتن در آمد اين زبان پيشرفت بسيار كرد و واژگان بسيار دقيق و دستور زباني مرتب و مدون يافت. زبان نوشتاري ارمني داراي سه مرحله است:گرابار، ارمني ميانه، آشخارابار.

1- گرابار (grabar = grots barbar) يا ارمني باستان، زباني بود كه از سده پنجم ميلادي تا سده نوزدهم بدان مي نوشتند به احتمال قوي پيش از آن نيز به اين زبان سخن گفته مي شده است. گر چه بنا به گواهي مورخان سده پنجم ميلادي، ارمنيان در همه نواحي به اين زبان سخن نمي گفتند بلكه در ارمنستان باستان گويش هاي گوناگون روان بود. ليكن پس از سده نهم ميلادي از نظر گفتاري تدريجا" جاي خود را به ارمني ميانه داد، ضمن اينكه زبان حاكم نوشتاري بود و آثار علمي، مذهبي و تاريخي به اين زبان نوشته مي شدند از جمله كتاب "تاريخ ارمنيان" اثر موسي خورني، آگاتانگغوس، غازار پاربي و غيره. اين زبان سرانجام طي مبارزه ادبي كه در سالهاي 50-1840 در گرفت جاي خود را به زبان فعلي و امروزي (زبان آشخارابار) داد.

2- زبان ارمني ميانه (آشخارابار كيليكيه، زبان عامي قديم) زباني بود كه بعنوان وسيله تماس ميان گويش هاي مختلف و نوشتن در طول سده هاي دهم تا هفدهم مورد استفاده قرار داشت. آثار غني ادبي (چون نرسس شنورهالي، فريك، ساركاواك، ناهاپت كوچاك، وارتان آيگكسي و غيره) و آثار تاريخي و علمي (مخيتار هراتسي، امير دولت آماسيايي و غيره) بدين زبان تأليف شده اند. زبان ارمني ميانه بنا شده بر پايه گويش ناحيه كيليكيه (در سواحل شمال شرقي مديترانه) زبان رسمي پادشاهي ارمني كيليكيه (سده 11 تا 14 ميلادي) بود. اين زبان پس از سقوط اين پادشاهي در سده چهاردهم (1375) به مرور زمان رو به افول نهاد.

3- زبان كنوني ارمني يا آشخارابار (زبان دنيوي، عامي نو يا ارمني نو). پس از افول ارمني ميانه بر پايه دو گويش ارمني شرقي (آراراتي) و ارمني غربي (قسطنطنيه) اين زبان تشكيل شد و نضج گرفت (سده هاي 18-17 ميلادي) و پس از ساخته و پرداخته شدن، بصورت دو زبان ادبي كنون شرقي و غربي ارمني تجلي نمود.

       امروزه همه كتاب ها و روزنامه ها و نامه ها به اين زبان نوشته مي شود ضمن آنكه زبان گفتاري نيز مي باشد و داراي دو واريانت است: زبان ارمني شرقي كه زبان ارمنيان ساكن ارمنستان و ايران مي باشد و زبان ارمني غربي كه مهاجر نشينان ارمني كشورهاي خاورميانه، اروپا و آمريكا بدان سخن مي گويند (گروه اخير ساكنان پيشين ارمنستان غربي بودند كه در اثر قتل عام سال 1915 در تركيه عثماني به كشورهاي غربي مهاجرت نمودند).

زبان ارمني داراي گويش ها و لهجه هاي متعدد است كه بنا بر آخرين طبقه بندي توسط آكادميسين گورك جاهوكيان تعداد كل آنها 44 مي باشد. از مهمترين آنها مي توان گويش جلفاي نو، قراباغ(آرتساخ)، آراراتي، زيتون، تيگراناگرد و غيره را نام برد.

       غير از گويش هاي اصلي ده ها گويش فرعي يا گونه نيز وجود دارد.

از دير باز فرهنگ هاي لغت براي زبان ارمني تأليف شده است و زبان ارمني از اين حيث يكي از ثروتمندين ملل جهان محسوب مي شود. (نگارنده سطور مقاله اي نيز تحت عنوان فرهنگ ها و دانشنامه هاي ارمني كه موضوع يك سخنراني بوده، به رشته تحرير در آورده است كه اميد مي رود در آينده بچاپ برسد).

        الفباي زبان ارمني در سال 405 ميلادي توسط مسروپ ماشتوتس ابداع گرديد. البته پيش از اين تاريخ ارمنيان مكاتبات خود را به خط هاي يوناني، آشوري و پارسي مي نوشتند. گر چه اين نظر نيز وجود دارد كه در زمان كهن تر ارمنيان الفباي ويژه اي داشتند كه توسط مغان ارمني بكار مي رفته و آثار آن پس از پذيرش دين مسيحيت توسط كشيشان نابود شده است. الفباي ارمني نخست 36 حرف داشت و دو حرف ديگر كه بصورت تركيبي نوشته مي شدند در سده هاي ميانه بصورت نشانهاي واحد اضافه شدند.

      حروف خط ارمني بزرگ و كوچك هستند و اين خط از چپ به راست نوشته مي شود. شيوه نگارش ارمني نيز دو گونه است يكي شيوه نگارش قديم كه داراي نارسايي است و داراي قوانين و استثنائات بسيار است و يادگيري آن نسبتا" سخت و دشوار مي باشد. دوم شيوه نگارش جديد كه مطابق تصميم دولت ارمنستان در چهارم مارس 1922 تدوين و بكار گرفته شد و امروزه اكثر كتابهاي ارمني به اين شيوه نوشته شده اند. در اين شيوه موارد دشوار و استثنائي تقريبا" از ميان برداشته شده اند و فراگيري زبان بسيار آسان تر شده است بدين ترتيب كه هر چه شنيده يا گفته مي شود همان نوشته مي شود و از دوگانگي آواها پرهيز شده است.

     به همت اين روش جديد نگارش و پيگيري سيستماتيك و علمي بنيادهاي زبانشناسي ارمني از جمله آكادمي علوم ارمنستان و كميته واژه گزيني و زبان ارمني وابسته به هيئت دولت ارمنستان، زبان ارمني امروزي بصورت يك زبان كاملا" استاندارد با دستور زبان مدون و مشخص و قوانين خاص خود در آمده است.

                                                                     

 


 

زبان شناسي، پيوستگي جان ها و روان ها

به ياد استاد فقيد دكتر روبن آبراهاميان

نوشته فرشاد صفائي

 تهران، ارديبهشت78

 

         زبان ارمني از خانواده زبان هاي هند و اروپائي و زبان پارسي نيز از شاخه هاي اين درخت تناور است. بستگي وخويشاوندي ميانه واژگان اين دو زبان بسيار نزديك و شگفت آور مي باشد و به پيوند ميانه اين دو تيره اشاره مي كند. واژه هاي اكتسابي زبان ارمني از زبانهاي ايراني عمدتا" در دوره هاي ميانه عصر پارت ها و ساسانيان انجام گرفته است. استاد فقيد هراچيا آجاريان شمار بسيار زيادي از متون و كتابهاي پارسي، آشوري، پهلوي، اوستائي، روسي، عربي و تركي را با تحمل دشواريهاي بسيار خوانده و شماري از واژگان برگرفته از زبانهاي ايراني و دخيل در زبان ارمني را گرد آوري كرده است. با اين همه، اين جستار بسيار بزرگ و وسيع بوده و هنوز واژه هاي بسياري است كه بايد ريشه يابي گردند.

    امروزه بسياري از واژگان و كارواژه هاي (فعل) زبان فارسي -بدلايل گوناگون_ از دستبرد تحريف و دگرگوني به كنار نمانده و شكل و رويه نخست خويش را چه از جهت آوائي و چه به جهت تركيب بند واژه ها (حرف) از دست داده اند. واژه هاي فارسي از معاني ريشه هاي خود بيرون برده شده و يا آن معاني ريشه اي به كناري افتاده اند. اما زبان ارمني اين واژه ها را به شكل نخست و نژاده (اصيل) خويش نگاهداري كرده است.

    دانش زبان شناسي از دانشهاي پر رنج و پيچيده و دشواري است كه هم به شكيبائي و صبر و هم دانش و آگاهي از بسياري زمينه ها نياز دارد. آنچه سبب هموار شدن اين رنج است علاقه به پيوستگي و پيوند ميانه مردمان و نزديكي ايشان است كه از راه زبان بهتر شناخته مي شود. پژوهش در اين زمينه سبب باز شدن ديده ها به روشني و مهر و زدودن تاريكي ميانه ايشان است. در اين زمينه -تا كنون- كوشش هاي ارجداري انجام شده اما لازم است پايگاه مناسبي با گرد آوردن خبرگان و آگاهان هر دو تيره فراهم آيد و زمينه هاي حيات معنوي و فرهنگي و نزديكي ميانه دو تيره پارس و ارمن -در بخشهاي گوناگون- جستجو و گردآوري گردد. در اين گفتار تنها آن بخشهايي كه نزديكي ميانه شان از راه زبان است دسته بندي گرديده و به آوردن نمونه هايي اندك از هر يك بسنده شده است.

 

1. زندگي و مهاجرت

نامهاي اساطيري و افسانه اي و مانندگي ميانه آنها، القاب و عناوين ديني و نظامي، آداب و سنن، روايات اساطيري، ترانه هاي مردمي، ضرب المثلها و باورهاي مردمي در عرصه هاي گوناگون فولكلوريك.

aramazd :اورمزد/اهورامزدا، ايزد ايزدان و داناترين ايشان

anahit:آناهيتا/ناهيد، ايزد بانوي آبهاي روان و نيرومند وبي آلايش

vahagn :واهرام/بهرام، ايزد پيروزي و جنگ

nver:هديه/قرباني/نوبر كه به كليسا داده مي شود. در فارسي:نويد

mehian:بتكده/قربانگاه در پهلوي meh  ، در فارسي مهرگان

2. نام افزار و وسايل

افزار و آلات خانه، كشاورزي، دامپروري، موسيقي، اشياء و زينت آلات، رنگ ها، ساختماني و عمران، كانيها و جواهرات.

matit:مداد

koshik:كفش، در گويش خراساني كوش

grban:گريبان/جيب

 senduk :صندوق، در گويش سمناني سنديك كه بمعناي جعبه نيز هست.

 tught :كاغذ كه نخست كاغذت بوده و توغت يا توخت از آن پديد آمده است.

psak :در فارسي به معني تاجي از گل و مورد و اسپرغم است كه در جشن  و عروسي بر سر مي گذارند كه در ارمني به معناي تاج و نيم تاج به همين رويه است.

drosh:درفش/پرچم/رايت

3. نام جانوران

اسبه در زبان پارسي به معني سگ است. در اوستائي سون در سانسكريت svan ، در گويش سمناني اسپه، در مادي spaca و در ارمني shunمي باشد. هم چنين قريه اي به نام اسبلان در نزديكي تبريز قرار دارد.

baze :باز/پرنده شكاري/شاهين

hovaz :يوز، در پهلويyuz در فارسي يوز/يوز پلنگ

4. نام ارقام و اعداد

chors:چهار

hing :پنج

das :ده، در گويش سمناني دس

biur  :ده هزار، نام بيوراسب بمعني دارنده ده هزار اسب از همين ريشه است.

5. نام خوراكيها، ميوه ها و سبزيها

karag:كره

krras :گيلاس، در عربي كرز، در تركي كرس در لاتين كراسوس، انگليسيcherry و آلمانيkirische 

gazar:در پهلوي گازار، در گويش سمناني گزر. اين واژه را بمعني هويج كه حوايج عربي و به معناي ماكولات و ديگ افزار آشپزخانه است نوشته اند. در فرهنگها از جمله معين و دهخدا تأكيد شده كه با ح نوشته شود. بهتر است بجاي حويج زردك يا همان گازار استفاده شود.

varung:خيار، در پهلوي وات رنگ، بادرنگ، در گويش سمناني جورونگ و در گويش مازندراني بالنگ

kaghser :اين واژه را به معني شيرين نوشته اند كه واژه اي نادرست است زيرا شيرين و شيريني خوراكهاي گرفته و ساخته شده از شير است بجاي آن بايد از شلپ يا شلپه استفاده كرد كه رويه پهلوي kaghsاست.

6. نام گياهان

nunufar:نيلوفر    

nargis:نرگس

manushak:گل بنفشه در پهلويwanafshah  در فارسي بنفشه

7. نام آدميان

shushan:سوسن

hasmik:ياسمن/ياسمين

margarit:مرواريد (فارسي)/در(عربي)

8. نام جشنها و مراسم باستاني و مذهبي

جشن باري گندان  :آغاز نوروز و بهار در پارسي بركندان و برغندان به معني نيك شدن زندگي و شادي.

جشن ديارن داراج :مانند جشن شده، افروختن آتش و پاس داشتند حرمت آتش.

جشن كلوخ اندازان :جشن و نشاطي كه در روزهاي آخر ماه شعبان به سبب نزديك شدن رمضان كنند.

9. نام فهلش ها (شغل ها)

 dpir :دبير/نويسنده

 derzak :درزي/خياط/كفشگر

bezhishk:پزشك/طبيب

10. نام آحاد وزن و پول

tasu:در پارسي برابرش تسو، در عربي طسبوح، وزن معادل چهارجو

dram:پول/درهم، پهلويdrahm ، در فارسي درم و درهم

denar:واحد پول قديم، پهلويdenar  ،در فارسي دينار است.

griv:واحد وزن در پهلويgriw ، در فارسي گري/گريب/جريب است.

kapich :واحد وزن حبوبات و غلات، در پهلوي kapij ، در فارسي كويژ/كويز/قفيز بكار رفته است.

11.پسوندها

واژه ران در انتهاي واژگان ارمني بمعني مكان و جا است كه در زبان فارسي دان شده است. چون krakaran :آتشدان gradaran:كتابخانه

پسوند دان در فارسي نيز بمعني مكان و جا است چون نمكدان/ سرمه دان كه در ارمني  tun هم جداگانه بمعني خانه و هم در انتهاي واژه ها مي آيد. چون dramatun(بانك)، اين واژه در لاتين و يوناني دوموس است.

12.پيشوند ها

سم/شم/سمي/شمي هر چهار بمعني سرد و سردي است. نام سميران و شميران -بمعني جاي سرد- از همين واژه مي آيد. در ارمني dzemerrو dziun به معني زمستان و برف بهمين معني هستند. زم/زمين/زمهرير/زمستان همه به معني سردي هستند چون بومگاه آريائيان سرزمين هاي يخ بندان شمال بوده و زير پايشان پيوسته سرد و يخ بندان بوده آنرا زمين (صفت نسبي چون غمين) مي ناميدند. در اوستا زيما، در سانسكريت هيما، در لاتين himes  و در يوناني خيما

كه /گه/ته/تا بمعني گرم و گرمي كه واژگان تهران / جهرم/ تارم/ تب/ تابش/ تابستان /تف همه از همين ريشه گرفته شده اند و بمعني جاي گرم هستند. در ارمني واژگان takو dot را داريم.

13. نام شهرها و آباديها

كرخا در زبان سرياني به معني شهر است كه در ارمنيkaghak شده. در فارسي كالاك/ كلاك/ كلات را داريم چون در كلاك نزديك فيروزكوه و كلات نادري. در گويش مازندراني كولا/ كولاي/ كلاه چون رستم كلاه.

14. گاه شماري و اختر شناسي

گاه شماري ارمني با گاه شماري اوستايي يكسان است. ماه 30 روز و سال 365 روز و پنج روز آخر را به نام 5 سياره جشن مي گرفته اند. موسي خورني -مورخ بزرگ ارمن- نام نخستين ماه بهار را ناواسارد (ريشه هندي و سانسكريت) به معني سال نو مي نگارد.

    روز نخست هفته shabat است. شبت/ شبات در عبري به معني آسودن و كار نكردن است. در عربي اسبت، در فرانسوي dimanche ، در لاتين dio diminicus و در فارسي شبت/ شنبت . زيرا در پارسي معمولا" پيش از باء و كاف ، نون مي افزايند چون كبوجي- كنبوجي، تفك- تفنگ، سگسر- سنگسر در دوره ساسانيان شنبنه و سپس شنبه گرديده است.

      در جنوب غربي تبريز -سر راه مراغه- قارقا بازار وجود دارد قارقا در تركي بمعناي كلاغ و تركي شده گيراگي است و از واژه كورياكوس/ كورياكي به معني خدايي و الوهي گرفته شده كه روز يكشنبه روز خدا و معراج حضرت مسيح است. اين نام در كليساهاي شرقي كه متون تورات و انجيل را به زبان خود ترجمه مي كردند وجود داشته است. در لاهيجان گروهي از مردم آران كه كيش مسيحي دارند اما تبارشان ايراني است روزهاي هفته را چنين مي شمارند: شمبي، گراكي، دوشمبي، سه شمبي، چهارشمبي، پنج شمبي و آرنه (آدينه)

15. كارواژه ها (فعل)

اين بخش از گسترده ترين و مهمترين بخشها است كه به جستجوي زيادي براي يافتن كارواژه هاي مشترك نياز دارد. در پائين به چند نمونه اشاره مي شود:

پاسخ: كه اصل آن پادسخ بوده است و بمعني در مقابل سخن و سزا و برابر آن بكار مي رود. در ارمني هنوز شكل باستاني آن pataskhan بكار مي رود.         

پادرزم :كه بمعني در برابر و كيفر رزم است و نه ضد و يا پاد جنگ در ارمني هنوز به شكل و رويه نخست بكار مي رود paterazm

دانستن/ زانستن: در كردي زانين كه نام زانيار بمعني دانا از همين ريشه است. در زبان ارمني chanachelو در روسي زنات و در لاتين gnosco است.

فرشتن/ فرشته: بمعني فرستادن و ارسال كردن در زبان ارمني hreshtak از همين واژه است.

گزاردن/ وچارتن (پهلوي) كه در ارمني vcharel مي باشد.

گناه: در پهلوي وناس در پارسي زيان و در ارمني vnas است.

ارزان: بمعني ارزنده و برابر ارزش كه به اشتباه امروزه به معني كم بها بكار مي رود و در ارمني arzhan وجود دارد كه بمعناي راست خود بكار مي رود.

16. نامهاي تاريخي و جغرافيائي

از اين راه معنا و شكل و رويه راست بسياري از نامهاي مكانهاي تاريخي و جغرافيائي _كه در كتابها به نادرستي نوشته شده- يا رويه آنها ديگر گرديده- آشكار مي شود. آگاتانگغوس_ مورخ نامي ارمن واژه bagarichرا جايگاه بتان معرفي مي كند كه پيش از آمدن مسيحيت در ارمنستان رواج داشته است كه نام pakvan يا باكو هم از همين ريشه است. اين نام در برخي كتابها بادكوبه نوشته كه نادرست مي باشد. اين نام در كتاب موسي خورني نيز باگاوان آمده است.

    قادسيه كه در آن جنگ معروف ايران و اعراب رخ داده در زبان ارمني گادوشان ثبت شده است. تيره گادوشي از مردمان باستان و جنگجو بوده اند كه امروزه با دگرگوني تالش گرديده است. موسي خورني نيز در كتاب خويش نام گادوش را آورده است از اينرو نام طاليس ياطوالش يا طيلسان كه در برخي كتب آورده و يا گفته مي شود ناراست است.

در اين گفتار -تنها به آن بخشهائي كه نزديكي ميانه شان زبان و واژه است_ اشاره شد. اما ميدان پيوستگي و پيوند حيات معنوي، فرهنگي و اجتماعي دوتيره پارس و ارمن دامنه اي گسترده تر دارد و عرصه هاي گوناگوني چون هنرهاي بصري (نگارگري، كاشي كاري، كنده كاري و...)، صنايع دستي، قالي بافي، موسيقي، هنرهاي نمايشي، فولكلور و ... را در بر مي گيرد كه شايسته بحثي در خور و جداگانه است.

   در پايان بايسته است از آقاي اديك مهرابي _ كه با ژرف نگري و شكيبائي و دانش و آگاهي بسيار _اين نياز را پيشتر دريافته و از كوشندگان در اين زمينه بوده و گفتارهاي سودمندي را پديد آورده اند ياد و سپاسگزاري شود. براي ايشان پيروزي و تندرستي و دير زيوي و نيك فرجامي را از ايزد يكتا خواهانم.

 

بن نوشت ها

1. كاروند كسروي، به كوشش يحيي ذكاء، انتشارات كتابهاي جيبي، چاپ نخست1352.

2. فرهنگ پهلوي -ارمني، گئورگي نعلبنديان، انتشارات پيونيك، ايروان1994.

3.وام واژه هاي ايراني ميانه غربي در زبان ارمني، ماريا آيوازيان، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، چاپ نخست1371.

4.نام هاي باستاني مازندران، سيد حسن حجازي كناري، انتشارات روشنگران، چاپ نخست1372.

5.فرهنگ واژه هاي همانند ارمني، اوستايي، پهلوي و فارسي، گزارش ا.آرين، بنياد نيشابور.

 

پيرامون "جلبك"  يا  "جل بك"

پژوهش اديك مهرابي

             اين پژوهش را به گرامي داران فارسي و آموزگاران اين زبان پيشكش مي نمايم.

هدف از اين مقاله پذيرفتن و باوراندن اين است كه جلبك واژه اي است مركب از جل و بك كه جدا جدا در زبان فارسي بوده و هست و پيشينيان ايراني بدرستي از تركيب آن دو بگونه اي گويا و استادانه واژه تازه اي را ساخته اند كه نياز زمانش را بر آورده است، و امروز نيز رايج است.

در نخستين گام بايد بدانيم كه تعريف و تعبير عمومي جلبك در همه فرهنگها، گياه و پارچه مانندي است به شكل نوارهاي سبز و دراز و گاه پهن كه در زير و روي درياها و آبهاي ايستاده پيدا مي شود و قورباغه در زير آن پنهان مي شود.

در گام دوم مي گوئيم كه چون قورباغه ها در آبهاي ايستاده يافت مي گردند و براي استتار به ميان اين پارچه و ابريشم مانند مي گريزند. با مشاهده اين پديده ها، ذهن نياكان ايرانيان علاوه بر جل (پارچه- كهنه) و بك(قورباغه) دگر بار جل وزغ را ساخته است كه همان جلبك باشد، كه در بسياري لهجه ها رايج است.

در گام سوم آنگاه كه بدانيم جلبك را با بياني ديگر جامه غوك هم گفته و فرهنگها نيز ثبت و ضبط كرده اند و دو قسمت آن با موارد ياد شده برابري مي كند، مطلب پخته تر و مستند گشته و مي توان پذيرفت كه معني نخستين و منظور از آن پارچه و كهنه و جامه قورباغه (وزغ -بك -وك) است، و همين پندار است كه زبان ايراني در سرتاسر ايران زمين با واژگان گوناگون از اين معني دور نشده است.

شواهد ريشه اي جل بك

جل، در فارسي مطلق پوشش از هر جنس و براي آدمي نيز بكار رفته "ديدم كه بياوردند او را در پاره جل بصدف سپيدتر از حرير" تاريخ سيستان(1)

جل= پلاس- كهنه(2)

در سطر زير در يك تركيب نادر جل با معني سبزي پارچه مانند يا ريسمان مانند به ياري كوشش هاي نگارنده مي آيد و درستي تفسير جلبك را قوت و شدت مي بخشد.

جل آب، يعني سبزي كه بر روي آب ايستاده بندد و اين فعل را جل بستن آب گويند.(3)

بك، قوباغه- غوك، وزغ، وك و پك هم گفته شده

كسي كه چون سرطان با تو كج رود بشكن       بسنگ پشتش و در بارگين فكن چون بك

(4) "شمس فخري"

در زبان پهلوي وك، سانسكريتbheka، طبري وك(5).

dar-vak= قوباغه درختي(6). و نيز جلبك را vak e liz گويند(6). و نيز واژه vaklowlu ديگر در گويش افتري ناآشنا و تفسير ناشدني نمي نمايد و مانند موارد ديگر مي دانيم كه اشاره به وزغ و قورباغه دارد(7) و با جلبك همريشه است و خود به خود مستقل بودن بخش نخست جلبك هم اثبات مي گردد.

در لنگرود (گيلان) جلبك را قورباغه ليم گويند. دسته بزرگي از گيلانيان نيز شوبوك ليم گويند. شوبوك=قورباغه و ليم = خزه هاي (سبز و پارچه مانند- نگارنده) كنار رود و مرداب.

 

1- برهان قاطع، ج2، ص580.

2-لغت نامه، ج16.

3- فرهنگ غياث اللغات.

4- فرهنگ عميد، ص223.

5-برهان قاطع، ج1، ص292.

6-گويش ساري/گيتي شكري، ص204-344.

7- در همين جا به اختصار اعلام مي دارم كه بخش باغه در قورباغه صورتي ديگر از بك و bheka است و قورباغه از قورباكه وقورباك آمده كه حرف ك به غ برگشته كه در فارسي نمونه زياد دارد. و در مجموع يعني وزغ يا بكي كه قورقور (صدا) مي كند است. و حتي باخه در فارسي كه به تركي نيز راه يافته همين است كه به لاك پشت گويند. در آذربايجان < توس باغا> <باخه كاسه دار> چرا كه شباهت هاي رفتاري-ظاهري زندگي زيادي بين اين دو هست. مانند واژه كرباسو يا چليپاسه كه به انواع بزمجه، مارمولك و سوسمار اطلاق مي شود.

8- فرهنگ گيل و ديلم/ محمود پاينده/ ص249-325.

 

 

اعتراف يك  كودك قرن

(La Confession d’un enfant du siecle , Alfred de Masset)

نوشته آلفرد دو موسه، شاعر و نويسنده قرن نوزدهم فرانسه

برگردان دكتر اكبر اصغري تبريزي

دانشگاه اصفهان

 

       براي اينكه بتواني داستان زندگانيت را بنويسي، بايد زندگي كرده باشي. (از همين رو آنچه من در اينجا مي نويسم زندگينامه خودم نيست، چرا كه هنوز به معناي واقعي كلمه زندگي نكرده ام و اگر چه سني از من گذشته است، حقيقت آنستكه در جامعه خودم را هنوز يك كودك مي بينم. در ايام جواني به يك بيماري بسيار بد رواني مبتلا گشتم كه مدت سه سال تمام عذابم داد. نوشته حاضر شرح همين رنج و پريشاني من است در آن دوران اين را هم بگويم كه اگر تنها خود من گرفتار اين بيماري شده بودم مهر سكوت بر لب مي نهادم، اما از آنجائي كه هنوز بسياري چون من هستند كه از اين درد جانكاه رنج مي برند، اين نوشته را براي آنها مي نويسم در حالي كه خيلي مطمئن نيستم كه برايشان جالب توجه باشد ليكن مي توانم دست كم اين اطمينان را به خود بدهم كه با اين كار روند درمان خودم را از اين درد مرموز به اكمال رسانم...

                                       *   *   *

    در طول جنگهاي امپراطوري (ناپلئون بناپارت)، آنگاه كه شوهرها و برادرها در جبهات آلمان مي جنگيدند، مادران مضطرب و نگران نسلي پر شور، رنگ پريده و عصبي به دنيا آوردند. هزاران هزار كودك كه نطفه آنها در فاصله زماني بين دو نبرد منعقد شده بود و از بدو تولد در مدارس شبانه روزي بنواي طبل و شيپور جنگي نشو و نما يافته بودند، با نگاهي تاريك و پركين همديگر را ورانداز مي كردند و نيروي عضلات نحيف و لاغر خود را روي يكديگر مي آزمودند. گاه و بيگاه پدران آغشته به خونشان از گرد راه مي رسيدند، آنها را بلند كرده بر سينه هاي پوشيده از نشانهاي طلايي خود مي فشردند و سپس بحال خودشان مي گذاشتند و دوباره به ركاب مي شدند و راه جبهات جنگ را پيش مي گرفتند.

                                     *   *   *

     در اروپاي آنروز تنها يك مرد زنده بود، باقي موجودات سعي مي كردند ششهاي خود را با هواي بازدم او پر كنند. كشور فرانسه هر سال سيصد هزار جوان به اين مرد پيشكش مي كرد و اين در واقع باج و خراجي بود كه ملت فرانسه به "قيصر" خويش مي پرداخت، "قيصر"ي كه هرگز نمي توانست به آمال و آرزوهاي بلند پروازانه خود دست يابد اگر نبود اين گله ستوران كه مطيع و گوش بفرمان پشت سر او براه افتادند. او به اين "اسكورت" نياز داشت تا بتواند سرتاسر گيتي را در نوردد و سرانجام برود آنجا زير يك بيد مجنون در قعر دره كوچكي از يك جزيره متروك و دور افتاده بيفتد و جان به جان آفرين تسليم كند.

     آنهمه شب بيداري، آن خيل انبوه مادران غمزده و پريشانحال نگران از لابلاي كنگره هاي برج و باروي شهرها در انتظار بازگشت عزيزانشان، آن هاله سكوت سهمگين و وهم آور برگرداگرد واژه "مرگ"، اينهمه را كه فرانسويها در عهد حكمراني اين مرد ديدند و يا تجربه كردند، تاريخ فرانسه هرگز بياد نداشت، ولي در عين حال تاريخ فرانسه آنهمه شور و شوق، آنهمه ساز و دهل جنگي را نيز كه گوئي در دل هر فرانسوي نواخته مي شد هرگز سراغ نداشت. آسمان فرانسه هرگز آنهمه خورشيد گرم و درخشان را كه گويي براي خشكاندن آنهمه خون لازم بود، بخود نديد.

     در ميان مردم چنين شايع بود كه اينهمه روزهاي روشن و آفتابي موهبتي بود كه از جانب خدا نثار اين مرد مي شد و "خورشيدهاي اوسترليتز"(1) عبارت معروفي بود كه بر سر زبانها مي گشت. البته گاه خود نيز در آفريدن اين "خورشيدها" به لطف توپخانه هميشه فعالش نقش داشت، خورشيدهايي كه در فرداي نبردهايش جاي خود را به ابرهايي غليظ و تيره رنگ مي داد. 

     هوائي كه كودكان و جوانان در آن روزها استنشاق مي كردند هواي اين آسمان صاف و بي ابر بود، آسماني كه برق فولاد و افتخار از چهار گوشه آن به آنها چشمك مي زد. آنها خوب مي دانستند كه چيزي كه براي آينده آنها تدارك ديده شده است، گورهاي جمعي است. اما از طرفي مي ديدند كه "مورا"(2) همچنان زنده و سرحال و گويي آسيب ناپذير است و حتي در مورد شخص ناپلئون گفته مي شد كه مرگ نمي شناسد چرا كه او را ديده بودند كه از روي پلي كه آماج رگبار گلوله بود سالم گذشته است. وانگهي مگر "مرگ" خود چه بود؟!

    "او" در آن روزگاران عجيب با آن جامه سرخ خونرنگش آنچنان زيبا و بزرگ و باشكوه شده بود كه حد نداشت، آنچنان رنگ و بوي اميد بخود گرفته بود و بقدري خوشه هاي سرسبز درو كرده بود كه گويي جوان شده بود و ديگر كسي پيري را باور نداشت.

همه گهواره هاي فرانسه، همچنانكه همه تابوتهاي آن به سپر بدل گشته بودند واقعا" ديگر از پيران خبري نبود، هر جا كه نگاه مي كردي يا جنازه بود يا نيمه خدا...

                                    *   *   *

     القصه روزي از روزها امپراطور فنا ناپذير ما بر روي تپه اي ايستاده بود و كشت و كشتار "هفت" ملت را نظاره مي كرد. در اين حال كه او هنوز نمي دانست آيا آقاي تمام جهان خواهد بود يا تنها نيمي از آن، بناگهان فرشته مرگ كه از آنجا عبور مي كرد با نوك بال خود گوشه اي از دامن همايوني را گرفت و او را به ميان اقيانوس پرت كرد. به شنيدن صداي سقوط او قدرتهاي نيمه جان جهان سر از بستر مرگ برداشتند و بدينسان بود كه همه پادشاهان اروپا با يكديگر همدست شدند، و بر اين قاره چنگ انداختند و عنكبوت وار آنرا همچون مگسي در ميان گرفتند و تكه پاره اش كردند و از قباي سرخ رنگ "قيصر" جامه اي در خور "آرلكن"(3) براي خود بريدند.

    همانطور كه يك مسافر تا ماداميكه به مقصد نرسيده، شب و روز بي توجه به شب بيداريها و خطراتي كه هر لحظه در كمين او نشسته زير رگبار باران و برق آفتاب به پيش مي تازد و همينكه به كانون گرم خانواده مي رسد و در كنار آتش آرام مي گيرد، تازه متوجه مي شود چقدر خسته است بطوريكه بزحمت مي تواند خود را تا بسترش بكشاند، همانطور فرانسويها كه تازه در سوك "قيصر" خود نشسته بودند، به يكباره پي به عظمت و بزرگي ضربه و جراحتي بردند كه بر پيكر آنها وارد شده بود: آنچنان ضعف و فتوري كالبد فرانسه را فرا گرفت كه حاكمان سالخورده اش او را مرده انگاشتند و كفن پيچش نمودند. در اينحال قشون پير و شكست خورده بناپارتي با موهايي سپيد و ژوليده و با قامتي خميده و چهره اي خسته و افسرده از ميدان كارزار به خانه و كاشانه خويش بازگشتند و بدينسان بود كه اجاقهاي خاموش كاخهاي متروك بطرز حزن آوري روشن شدند.

      آنگاه اين مردان عصر امپراطوري كه در پهنه گيتي تا مي توانستند جولان داده و جنگيده بودند، زنهاي زار و نزار تكيده از رنج خود را در آغوش كشيدند و با آنها از اولين روزهاي خوش آشنائيشان ياد كردند. آنها سپس در زلال چشمه هاي مزارع زادگاهشان نگاه كردند و خود را بقدري پير و شكسته ديدند كه بياد آوردند پسراني هم داشتند و فكر كردند بهتر است چشمهاي آنها را ببندند (تا پدرانشان را در اين حال و روز نبينند)(4). آنگاه سراغ آنها را گرفتند. و اما پسران از شبانه روزيها كه بيرون آمدند، چون نه از شمشيرها، نه از زره ها، نه از پياده نظامها و نه از سواره نظامها هيچ خبري نديدند، به نوبه خود سراغ پدرانشان را گرفتند. به آنها گفته شد جنگ بپايان رسيده، "قيصر" مرده و تصاويري از "ولينگتن" و "بلوخر" به ديوارهاي دهليز كنسولگريها و سفارتخانه ها نصب و زير آن اين عبارت به زبان لاتين نوشته شده است: "دنيا نجات يافت"!

     پس آنگاه جواناني با دلي آكنده از غم و اندوه و با چهره اي گرفته و نگران بر ويرانه هاي دنيايي كه به ديروز تعلق داشت نشستند. اين بچه ها هر يك قطره اي بودند از سيل خون داغ و سوزاني كه بر اديم زمين جاري گشته بود. آنها كه در بحبوحه جنگ از مادر زاده شده بودند و مدت پانزده سال تمام در روياي ديدن برفهاي مسكو و آفتاب اهرام مصر بسر برده بودند، گر چه هرگز از دروازه هاي شهر زادگاه خود پا به بيرون نگذاشته بودند اما گوش آنها با اين افسانه خيال انگيز پر شده بود كه از هر كدام از دروازه هاي شهرشان به يكي از پايتختهاي اروپا خواهند رفت.

     و بدينسان بود كه در مخيله خود عالمي رنگارنگ جاي داده بودند در حالي كه وقتي زمين و آسمان و خيابانها و كوچه ها را مي كاويدند چيزي جز خلاء و يا احيانا" ناقوسهاي كليساهايشان كه در آن دور دستها نواخته مي شد، نمي يافتند.

     اشباح پريده رنگي را مي ديدي كه سر تا پا سياهپوش، آهسته و بي صدا از ميان قراء و قصبات مي گذشتند و برخي از آنها در خانه هايي را مي كوبيدند  تا در برويشان باز مي شد طومارهاي بلند بالايي را از جيبهايشان بيرون مي كشيدند در حاليكه دستهايشان از ترس مي لرزيد، از همان ترسي كه بيست سال پيش بهنگام فرار بر جانشان افتاده بود.

      همه آنها چيزي مطالبه مي كردند و اين كار را با بحث و مشاجره و با داد و فرياد بسيار انجام مي دادند. واقعا" تعجب داشت كه تنها يك مرگ توانسته بود اينهمه كلاغ آزمند را به گرد خويش فرا خواند(5). پادشاه فرانسه دوباره به تاج و تخت موروثي خود باز گشته بود و چشمش به دنبال آن تا كجا بر روي فرش و اثاث كاخش نقشي از زنبور عسل(6) را پيدا كند و معدومش سازد.

                     1- Les soleils d’Austerlitz

2-”Murat” آجودان مخصوص ناپلئون بناپارت

3- آرلكن Arlequin = دلقك نمايشهاي كمدي ايتاليا كه لباسي از تكه پارچه هاي رنگارنگ بهم دوخته شده بر تن، نقابي سياه بر رخ داشت و شمشيري چوبي حمايل مي كرد.   

 4- جمله داخل پرانتز از مترجم است.

5- اشاره به اين واقعه تاريخي كه بلافاصله پس از مرگ ناپلئون، فراريان (سلطنت طلب و ضد انقلاب) بيتيماري بعنوان غالبا" ادعايي بازماندگان سران سپاه امپراطوري از اطراف و اكناف جهان به طلب ارث و ميراث راهي وطن شده بودند (م.)

6-نشان امپراطور ناپلئون بناپارت(م.)

 

درس خوب

 نويسنده : آرام گارونه  

 ترجمه : هاسميك موسي خانيان

 

                  گويك پسر نجيب و راستگويي بود. اما پتيك بر عكس او، تهمت زن و دروغگو بود. معلم هميشه بخاطر راستگويي و اخلاق خوب از گويك تعريف مي كرد و به شاگردان ديگر سفارش مي كرد او را سر مشق خود قرار دهند.

اين كار معلم باعث تحريك حس حسادت پتيك مي شد. براي همين، او هميشه نسبت به گويك رفتار بدخواهانه اي داشت.

يك بار حين بازي، پتيك رفتار بسيار بد و توهين آميزي نسبت به گويك كرد.

گويك بغض كرد. از خجالب سرخ شد، اما جوابي به او نداد.

يكي از پسرها(بچه ها) به نام هوسپ متأثر شد. نزد معلم رفت و از پتيك شكايت كرد. كمي بعد گويك و پتيك در مقابل معلم ايستاده بودند. معلم از گويك پرسيد:

- راست است كه پتيك حين بازي به تو توهين كرده است؟

گويك جواب داد: "نه" . و سرش را پائين انداخت.

معلم دست نوازشي بر سر گويك كشيد، نگاه تندي به پتيك انداخت و گفت:

- بسيار خوب، برويد.

وقتي آنها به حد كافي از معلم فاصله گرفتند، پتيك رو به گويك كرد و آهسته گفت:

- دروغگو، چرا معلم را فريب دادي؟

گويك نگاهي از سر دلسوزي به صورت دوستش انداخت و گفت:

- معلم با دروغ من فريب نخورد. اما تو را از تنبيه و تحقير نجات دادم.

- اما، با هوسپ چه كردي؟

- به هوسپ هم ياد دادم كه خيانت چيز خوبي نيست.

پتيك رويش را به سوي ديگر برگرداند و براي اولين بار نسبت به گويك احساس احترام عميقي كرد.