سرمقاله

سالي ديگر

يك سال ديگر گذشت.سال 1998 ميلادي به تاريخ پيوست و 1999 در پيش روي ماست.

سال 1998 سالي پر بركت براي ملت ايران بود. در سايه شرايط اجتماعي كنوني و استقرار هرچه بيشتر قانون و اصول مدنيت، دولت و مردم به سوي آينده گام بر ميدارند. سالي كه گذشت بطور كلي سالي پر ثمر بويژه براي مطبوعات بود. گرچه آمار انتشار كتاب و نشريات پس از انقلاب شكوهمند ملت ايران كلا" با پيش از انقلاب قابل مقايسه نيست و رشد و توسعه بسيار چشمگير و غير قابل انكاري داشته است ليكن در سالهاي اخير و بويژه در سال 1998 اين روند صعودي رشد و ترقي كمي و كيفي شايان يادآوري است.

سال 1998 براي ارمنيان جهان سالي به ياد ماندني بود، زيرا  با هشتادمين سال  تاسيس و برپايي دگر بار حكومت و استقلال ارمنستان كه حدود شش قرن از اضمحلال و سقوط آن مي گذشت، مصادف گرديد.در طول اين هشتاد سال ارمنيان توانستند هويت ملي، فرهنگي و حقوقي و اجتماعي خود را از لابلاي صفحات تاريخ پر تلاطم و پر فراز و نشيب احيا نموده در عرصه هاي مختلف جهاني ظاهر شوند.

از دگر سو ، سال 1998 ياد آور خاطره هاو آثار ويرانگر زلزله ارمنستان در هفتم دسامبر 1988 بود.زلزله اي كه بيش از 25 هزارنفرزن و مرد و كودك را به كام نيستي برد. جامعه جهاني از جمله دولت و ملت ايران به ياري زلزله زدگان شتافتند و عمل انساندوستانه خود را در تاريخ اين قوم ثبت نمودند.

سال 1998 براي جامعه ادب و هنر ارمني حزن انگيز و غمناك بود.در اين سال چهره هاي سرشناس ادبي و هنري چون هراچيا هوانسيان ، سرو خانزاديان ، گئورگ امين ، مانيا قازاريان و گالوست خاننس و پروفسور الكساندر باغديان دار فاني را وداع گفتند .

امروز ، ارمنيان اميدوارند ، با گامهاي استوار به سوي آينده قدم بر مي دارند . به سوي تحقق شعارهاي اتحاد و تلاش براي پيشرفت هر چه بيشتر ملت بزرگ ايران .

ارمنيان ايران بعنوان بخشي از جامعه ايران همچون گذشته از هيچ كوششي در جهت اعتلاي فرهنگ و ادب و صنعت ايران زمين دريغ نخواهند كرد زيرا سرنوشت آنان با سرنوشت كل جامعه عجين است و غير قابل تفكيك .

هيئت تحريريه ماهنامه "آپاگا" سال نو مسيحي را به كليه هموطنان ارمني تبريك مي گويد و سالي پر از كاميابي و تندرستي براي انان بويژه خوانندگان خود آرزو مي كند .

اميدواريم در سال جديد شاهد موفقيت هاي هر چه بيشتر ايران گرامي در عرصه هاي مختلف زندگي باشيم .

 

سال نو مسيحيان و ميلاد حضرت مسيح(ع)

نوشته : ا. گرمانيك

1- سال نو

ارمنيان در دوران باستان سه نوع سال نو داشتند. از دير باز روز 21 ماه مارس مصادف با اول فروردين ماه بعنوان سال نو جشن گرفته مي شد. اين مناسبت آمانور (amanor) نام داشت كه خود به معني سال نو بود.

دومين سال نو مصادف با اول ناواسارد ( برابر با 11 ماه اوت ) بود. بنا به نظر برخي از پژوهشگران اول ناواسارد همان اول فروردين بود و اين اختلاف چند ماهه در اثر تغييرات در اساس تقويم و محاسبه اندر گاه (خمسه مسترقه) پديد آمده است. ارمنيان معتقدند كه در 11 ماه اوت سال 2492 پيش از ميلاد هايك پيشواي آنان بر بعل رهبر بابل(به نظر موسي خورني اصليت او از حبشه بود )چيره شد و اين روز به عنوان مبداء سال يا عيد ناواسارد جشن گرفته مي شد.

بر اساس فرمان سيمون ايرواني جاثليق و رهبر كل كليساي ارمني در سده 18 ، اول  ماه ژانويه به عنوان آغاز سال نو در نظر گرفته شد و تا كنون در ارمنستان و كليه مهاجر نشين هاي ارمني جهان اين روز بعنوان روز آغاز سال جديد جشن گرفته مي شود. اگر چه اين تغيير در تقويم ارمني پديد آمد ليكن ارمنيان جشن سال نو را همراه با آداب و رسوم قديمي خود  برگزار مي كنند.

2-ميلاد حضرت مسيح

مسيحيان جهان در مورد روز ميلاد حضرت مسيح اتفاق نظر ندارند. در حالي كه اكثريت مسيحيان روز 25 دسامبر (شب 24 دسامبر) را بعنوان روز تولد مسيح جشن مي گيرند (اين روز در واقع روز تولد مهر يا ميترا است كه پيش از مسيح ، اروپاييان و ساكنان سرزمينهاي ديگر به آن اعتقاد داشتندو وجود آثار و معابد مهري در قلب اروپا گواه اين امر است . اروپاييان پس از پذيرش مسيحيت روز تولد پيامبر جديد خود را با تولد مهر مصادف كردند). ارمنيان جهان شب پنجم ژانويه يعني روز ششم ژانويه راهم  بعنوان  جشن تولد و هم جشن غسل تعميد مسيح برگزار مي كنند.دانشمندان معتقدند كه نظر كليساي ارمني درست تر است.در هر حال ، روز ميلاد مسيح براي ارمنيان سمبل نور ، قداست و تولد مهر و عطوفت است.

 

 

نگاهي به تاريخ ارمنيان ايران (2)

نوشته : ا. گرمانيك

                بخشي از مهاجران چند هزار نفري ارمني در راه هلاك مي شود. اما باقيمانده آنان به ويژه پيشه وران و بازرگانان موفق مي شوند كمر راست كنندو مهاجران را متحد ساخته پايه هاي جامعه ارمني مهاجر نشين را پي ريزي نمايند.[1]

            شرايط زندگي مهاجران ارمني ايران به ويژه در زمان پادشاهي ملكشاه (1092-1072م.) به طور محسوسي بهبود مي يابد زيرا او رفتار بسيار خيرخواهانه اي نسبت به ارمنيان داشت و در اين باره ماتوس اورهايتسي آگاهي داده است.[2]

            مهاجر نشينان ارمني در ايران به ويژه در دوره سلطه مغولان رونق يافتند و در زندگي اقتصادي ايران نقش به سزايي ايفا كردند. بزرگترين مهاجرت اجباري ارمنيان به ايران در زمان مغولان در سال هاي 1237-1236 روي داد كه در اين باره گراگوس گانزاكتسي (Giragos Gandzaketsi) تاريخ نگار ارمني آگاهي مي دهد.[3] مهاجرت ديگري نيز در سال 1340 روي داده كه ساركيس گريچ (منشي) درباره آن مطلبي ثبت كرده است.[4] مهاجرت ارمنيان از ارمنستان به ايران در زمان مغولان كاملا اجباري نبوده بلكه بخشي از آنان به خواست خود به اين سرزمين آمده اند. بازرگانان و پيشه وران ارمني تلاش چشم گيري در شهرهاي پر رونق ايران در سده 13 م.، به ويژه در شهر تبريز، از خود نشان دادند. پروفسور آ.گ.آبراهاميان چنين مي نويسد : "...تبريز در سده 16 م. 700 خانوار ساكنان ارمني با 12 كليسا داشت... در هر حال در سده هاي 15-14، ارمنيان چنان در تبريز متمركز شده بودند كه در يك نسخه خطي ارمني مربوط به سال 1345 م. نرسس گريچ تبريز را پايتخت ارمنيان و نه فارس ها قلمداد كرده است.[5]

            در سده هاي 15-14 جمعيت كثيري از ارمنيان در سلطانيه كه از سوي ايلخان ارغون خان (1291-1284) در ميان زنجان و قزوين بنا شده بود، زندگي مي كردند. در اوايل سده 14 م. پايتخت ايلخانيان از تبريز به اين شهر منتقل شد. سلطانيه نيز مستقل از تبريز داراي حوزه اسقفي ارمني خود بود.[6]

مهاجر نشينان هاي بزرگ ارمني در آذربايجان عمدتا شامل ماكو، مراغه، سلماس، اروميه و در استان گيلان شامل مركز رشت بود.

            مهاجرت هاي اجباري ارمنيان در زمان تاخت و تازهاي تيمور لنگ نيز ادامه مي يابد و اكثر آنان به استان خراسان كوچانيده مي شوند.[7]

            مهاجر نشين ارمني اصفهان در زمان سلطنت شاه اسماعيل صفوي به وجود آمد، در اينجا لازم است اين نظريه را اصلاح كنيم كه براساس آن گروهي معتقد بودند ارمنيان نخستين بار توسط شاه عباس صفوي در اصفهان كوچانيده شدند ليكن بعدا مشخص شد كه چنين نبوده است. پيش از مهاجرت ارمنيان بدست شاه عباس، تاريخ نگاراني چون آراكل داوريژتسي [8] (Arakel Davrizhetsi)، هاروتيون ترهونانيانتس[9] و گريگور آقابابيان [10] درباره وجود مهاجر نشين ارمني در اصفهان گواهي داده اند. سياحان اروپايي در سده 16 م. در سفرنامه هاي خود اطلاعات زيادي درباره بازرگانان و پيشه وران ارمني و فعاليت هاي آنان در اصفهان گزارش مي كنند.

 

آكادميسين فادئي سركيسيان

 به مناسبت 75 - امين سالگرد تولد دانشمند

تهيه تامار پانوسيان

 

    سال 1998 مصادف با 75-امين سالگرد تولد فادئي سركيسيان رئيس آكادمي ملي جمهوري ارمنستان بود . او دهها سال عمر خود را در صحنه هاي علمي و مهندسي ، پژوهشي و اجتماعي صرف كرده است . زمينه هاي اصلي شهرت دكتر سركيسيان در علوم سيستمهاي كامپيوتر، سيستمهاي كنترل اتوماتيك ، علوم رياضي و آمار ، ساختمانهاي داخلي كامپيوتر ، زبان كد و غيره مي باشد .

فادئي سركيسيان در سال 1923 در ايروان متولد شد . در سال 1946 از آكادمي علوم ارتباطات بوديون در لنينگراد (پطروگراد )فارغ التحصيل شد . از سال 1963 در انستيتوي پژوهشي علوم كامپيوتر به عنوان مهندس ارشد و از سال 1967 بعنوان رئيس انستيتوي ياد شده مشغول بكار بود . در سال 1975 در زمينه علوم مهندسي نيز موفق به دريافت درجه دكتري علمي شد . او در سالهاي 1977-1967 رئيس عمليات پروژه سيستم هاي اتوماسيون بود .

دكتر سركيسيان در اوايل دهه 1970 در ايجاد اساس علمي پديد آمدن نسل جديد كامپيوترهاي ارمنستان منطبق با استانداردها و اصول كامپيوتر بزرگ IBM 360  و بطور كلي بنيانگذار پايه هاي اصلي صنعت كامپيوتر نقش كليدي داشته است . او در تربيت نسل جديدي از دانشمندان امروز ارمني فعاليت مؤثر داشته خود صاحب تأليفات متعدد در زمينه علوم است .

سركيسيان از سال 1977 به مدت 12 سال رئيس هيئت وزيران ارمنستان بود و در همين مدت پيشرفتهاي چشمگيري در زمينه علوم و صنعت بدست آمد .

او در سال 1990 به عضويت اصلي آكادمي علوم و پس از ويكتور هامبارسوميان به رياست آكادمي ملي علوم ارمنستان انتخاب شد . سركيسيان عضو آكادمي علوم چندين كشور جهان است از جمله، آكادمي تاريخ پرتقال ، عضو اصلي آكادمي بين المللي آنفورماتيك ، آكادمي بين المللي علوم ، صنعت و هنر ، آكادمي علوم طبيعي روسيه ، آكادمي بين المللي علوم ، آكادمي علوم نظامي و غيره .

آكادميسين سركيسيان موفق به دريافت جوايز علمي روسيه (1971 و 1981 ) و اوكراين (1979) گرديد.

در سال 1996 از طرف انستيتوي بيوگرافي آمريكا به او لقب ‌‌‌مرد سال داده شد . در سال 1997 مركز بيوگرافي بين المللي به پاس خدمات سركيسيان در علوم كامپيوتر به او نشان ستاره زرين و مدال زرين اعطاء نمود . در همين سال آكادمي بين المللي علوم ، آموزش ، صنعت و هنر وي را مفتخر به دريافت مدال انيشتين نمود .

در سال 1998 انستيتوي بيوگرافي آمريكا به او لقب مرد قرن داد .

به پاس خدمات علمي در سال 1998 مجلس بزرگداشت اين دانشمند در ايروان بر پا شد و مقامات مختلف علمي (آكادمي ، دانشگاه ها ) ، دولتي (رياست جمهوري ، رئيس دادگاه قانون اساسي و مجلس شوراي ملي ) ومذهبي (نماينده جاثليق كل ارامنه جهان ) ارمنستان از وي تقدير بعمل آوردند .

 

مساله شرق و ديپلماسي بين المللي

نگرش تاريخي و كوتاه (2)

نوشته : م. پطروسيان

ترجمه اديک باغداساريان

 

اوضاع ناشي از انقلاب فرانسه در اروپا : زماني كه انقلاب فرانسه (از سال 1789) آغاز شد توجه دولت هاي اروپايي متوجه اروپاي شرقي شده بود. جنگ روسيه و اتريش بر عليه تركيه در جريان بود. ارتش اتريش متلاشي شده بود ليكن روس ها به پيروزي هاي بزرگي رسيده بودند. اما هنوز سرنوشت جنگ مشخص نبود. روسيه در عين حال با سوئد مي جنگيد. انقلاب فرانسه با اين وجود تاثير زيادي بر اوضاع بين المللي نهاد. اروپاي فئودالي بر عليه اين انقلاب به پا خاست و روسيه نيز يكي از پشتيبانان ضد انقلابيون گرديد. كاترين دوم درصدد گسيل داشتن سپاه 000/60 نفري سوورف به جنگ با فرانسه بود ليكن مرگ او (6 نوامبر 1796) مانع از اجراي اين نقشه گرديد.

حمله ناپلئون به مصر كه يكي از سرزمين هاي تحت اشغال عثماني بود باعث گرديد تا عثماني و روسيه بر عليه فرانسه (سال 1798) پيمان اتحاد بستند و وارد جنگ شدند. فئوداليسم اروپا كه بر عليه فرانسه انقلابي بسيج شده بود موفقيتي بدست نياورده و بعدها موفقيت هاي فرانسه انقلابي مبدل به جنگ هاي توسعه طلبانه ناپلئون گرديد. قواي روسيه به سال 1805 در اتريش و در سال 1806 در پروس متحمل شكست شد. 1807 پيمان صلحي كه دل تيلسيت منعقد گرديد، متضمن شناسايي تصرفات ناپلئون و قدرت او توسط بود.

جنگ روسيه و عثماني (1806-1812) : در اين اوان روسيه متوجه ماورا قفقاز گرديد و عثماني به سال 1806 به روسيه اعلام جنگ داد و جنگ در دو جبهه قفقاز و بالكان آغاز شد و با پيمان صلح 1812 در بوخارست به پايان رسيده ، عثماني سارابيا و چند دژ را به روسيه سپرد.

پيمان مقدس : پس از شكست ناپلئون دولت هاي روسيه، اتريش و پروس به سال 1815 اين پيمان را منعقد ساختند. بعدها كليه دولت هاي اروپايي غير از انگلستان به اين پيمان پيوستند. بدين ترتيب سياست روسيه توانست پايه هاي سياسي خود را در اروپا مستحكم تر سازد.

 

كتابفروشي ساكو

به مناسبت 65-امين سالگرد تاسيس و به ياد شادروان ساكو هوسپيان

نوشته ا. گرمانيك

 

 پاييز سال 1998 مصادف با 65-امين سالگرد تاسيس كتابفروشي ساكو است. اين نام براي اهل مطالعه سه نسل نامي بسيار آشنا و صميمي است.كتابفروشي ساكو  در سال 1312 شمسي (نهم اكتبر 1933) به كوشش شادروان ساكو هوسپيان در تهران تاسيس شدو در طول بيش از نيم قرن مركز معتبر جهاني براي كتابهاي ارمني ، فارسي، انگليسي ، فرانسه : آلماني ، روسي ، عربي ، اسپانيايي و غيره ، آلبوم هاي نفيس هنري ، تمبرهاي مختلف كشورها براي دوستداران فرهنگ و ادب بشمار مي رفت. آوازه اين كتابفروشي در بسياري از كشورها بويژه در خاور ميانه زبانزد اهل فرهنگ و هنر ودانش بود.

شادروان ساكو هوسپيان در سال 1915 در شهر رشت ديده به دنيا گشود. تحصيلات ابتدايي را در مدرسه ارمني قزوين و دوره متوسطه را در كالج آمريكايي تهران به پايان رساند. جالب توجه است كه وي از همان دوران تحصيلي شغل كتابفروشي را برگزيده بود و در اين كار به موفقيت كامل دست يافت. زنده ياد ساكو با چند زبان زنده از جمله ارمني ، فارسي ، انگليسي، فرانسه ،روسي ، تركي و غيره آشنايي داشت و هر گونه مشتري از هر ملتي در كتابفروشي او احساس غربت نمي كرد زيرا ساكو با زبان مادري آنان را مورد استقبال قرار مي داد.

كتابفروشي  ساكو ساليان طولاني در شهرهاي تبريز ، اصفهان ، آبادان  ،اهواز ، قزوين ، رشت ، مسجد سليمان ، بندر ماهشهر و استامبول  تركيه و شهر گلندل كاليفرنيا داراي نمايندگي بود.خود نيز نمايندگي ده ها نشريه و مجله و موسسات انتشاراتي از نقاط مختلف جهان را در اختيار داشت.

پانزده سال پيش در 1983  پنجاهمين سالگرد تاسيس اين كتابفروشي به همت يك هيئت برگزاري جشن متشكل از ازمشتريان هميشگي كتابفروشي( از جمله نگارنده سطور ) و با همكاري بنيانگذار با شكوه تمام با حضور چند صد نفر مدعوين در تهران جشن گرفته شد.اين هيئت غير از برگزاري جشن اقدام  به انتشار يادنامه اي به زبانهاي ارمني ، فارسي و انگليسي نمود.

دوستداران فرهنگ و ادب ارمني در ايران و بخش بزرگي از دانش ارمني آنان مديون خدمات نيم قرني ساكو هوسپيان هستند. نقش وي و اهميت كتابفروشي ساكو در تاريخ ارمنيان ايران  صفحه اي درخشان و يادي فراموش نشدني به خود اختصاص داده است.

 

در باره فرهنگهاي ايراني

يادداشت سردبير

                گرچه ادبيات فارسي از نظر فرهنگ نويسي غني است و تاكنون فرهنگ هاي چندي تاليف شده اند (فرهنگ ابوحفض سعدي و قطران ارموي فرهنگ آنندراج، لغت فرس يا فرهنگ اسدي، فرهنگ پهلويك، فرهنگ جهانگيري، فرهنگ رشيدي، فرهنگ سروري، فرهنگ شعوري، فرهنگ عباسي، فرهنگ قواس، قرهنگ ميرزا ابراهيم، فرهنگ ناظم الاطباء، فرهنگ نظام، فرهنگ وفايي، فرهنگ نفيسي، فرهنگ عميد، فرهنگ معين، لغت نامه دهخدا و فرهنگ هاي ترجماني فعلي) ليكن از نظر ريشه شناسي تا آنجا كه نويسنده سطور اطلاع دارد تنها يك اثر به مفهوم امروزي به عنوان فرهنگ اشتقاقي زبان فارسي به چاپ رسيده است و آن هم تنها جلد يكم از اساس اشتقاق فارسي است كه توسط "پاول هرن" و "هاينريش هويشمان" نوشته و توسط جلال خالقي مطلق ترجمه و تنظيم گرديده است،. (انتشارات بنياد و فرهنگ ايران، تهران 1356) و شامل حروف "الف" تا "خ" مي باشد و دنباله آن تاكنون به  چاپ آراسته نگرديده است. دكتر معين نيز به بي توجهي ايرانيان در تاليف فرهنگ اذعان نموده است (برهان قاطع، جلد 1، صفحه 47).

            مقاله زيربه اهميت برخورداري ايرانيان از فرهنگ اشتقاقي يا ريشه شناسي تخصيص دارد. نظرات اعلام شده به نويسنده مقاله تعلق دارد و ماهنامه آپاگا از اظهار نظرات پژوهشگران در اين باره استقبال نموده، آنها را در شماره هاي آتي منعكس خواهد كرد.

 

فرهنگ ريشه شناسي ايراني

نوشته اديك مهرابي

               

         ضرورت داشتن و تدوين فرهنگ ريشه شناسي زبان گسترده ايراني را كه جاري بر زبان جمعيتي بيش از صد ميليون نفر است بيشتر از هر وقت ديگري خودنمايي مي كند.

            بي گمان خواندن و بررسي الواح كهن و هر نوع متن باستاني به منظور پي بردن به پيشينه ملتي و تعلق آن نوشته ها به هر زباني كاري بس گران بها و علمي است. و به لطف همين مطالعات ما از گذشته مان با خبريم. بايد اذعان نمود هيچ سند و نوشته معتبري وجود ندارد كه پيشينيان يا قدماي لغت نويسي ايران به پژوهش و ژرفنگري درباره اصل و ريشه لغات و واژگان خويشاوند پرداخته باشند. در سرتاسر فرهنگ عظيم دهخدا و سپس فرهنگ بزرگ معين هم هيچ اشاره با ارزشي درباره ريشه و بن هزاران لغت ايراني نشده، تنها گاه و بي گاه هر جا كه با گونه هاي مختلف يا صور گويشي و ضبط يك واژه در فرهنگ ها و منابع ادبي برخورد شده است نظرياتي اعلام شده كه آن هم مشخصا‏” ريشه يابي نيست بلكه تاييد وصحيح دانستن يكي از اشكار تلفظي است.

            در تشريح معاني بعضي لغات و تركيب ها هم علماي واژه شناس ما گاهي دست به تقسير و نوعي ريشه يابي زده اند كه البته به سبب عدم وجود زمينه كار ريشه شناسي و كار گروهي و جدي در زمينه جمع آوري ريشه ها اين كوشش ها هم خالي از اشتباه و اشكال نيستند و اين موضوع روشن گر اين سخن است كه نوشتن ريشه شناسي نه مي تواند به عهده شخص باشد و نه كثرت انديشمندان خود نمايانگر تفوق بر اين كار با شكوه و مشكل خواهد بود.

            مثلا در زيرنويس واژه شادمار (مار بسيار) در برهان قاطع به قلم استاد فقيد دكتر م.معين آمده است:

            شادمار مصحف شارمار است و ظاهرا استاد مينورسكي هم با  توجه به شارمار آمده در برهان شار را (بدون شاهد) به معني بزرگ پذيرفته است.

            نخست اينكه شارمار را مصحف شادمار (مار زياد و فراوان) بايد پذيرفت چرا كه شاد مي تواند به معني انبوهي و بسيار باشد. اين ريشه كه يادگارهاي كمي در ايران برجاي گذاشته است در تركيب شادآب (پرآب و آبدار) هم ديده مي شود و از آنجايي كه زبان ارمني هم كه هم بنيان با زبان هاي ايراني است اين واژه را دارد و رايج است و چون واژه ابتدايي است نمي تواند هم عاريتي باشد. پس مي توان يقين حاصل كرد كه شاد (زياد، بسيار) و شادمار درست است.

            واژه پژواك هم قرباني اين چنين تفسيرات غير آكادميك شده است كه در شماره هاي آينده روشن خواهد شد كه چگونه "پژ" به معني كوه و زمين پست و بلند نيست و به معني پس، دوباره، برگشت و جواب است.

            همگام با پيشرفت هاي عظيم تكنولوژيك و آفرينش صدها واژه جديد و با ورود اجتناب ناپذير آن در زبان هاي ديگر و هم زمان با آهنگ رو به جلو و توقف ناپذير اين دست آوردها بسياري از علاقه مندان و دانشمندان پاسدار زبان فارسي از مدت ها پيش خطر روزافزون و هر دم فزاينده اين واژگان و اصطلاحات را احساس و به خوبي متوجه دور نماي تاريك اين پديده گشته و خواستار مقابله با آن شده اند.

            از دل همه دل نگراني ها فرهنگستان زبان تولد يافت تا بتواند در كنار وظايف ديگرش گامهايي عملي را در معادل يا برابرسازي واژگان بيگانه و عمدتا غربي بردارد و بايد اعتراف كرد كه مجموع كارهاي فرهنگستان اول و كنوني به آن مقدار لازم نيست كه سدي در مقابل اين سيل شتابنده باشد و از مجموع مصوب هم درصد قابل توجهي در زبان عموم مردم جاري نشده است.

            بديهي است ملتي كه داراي فرهنگ كامل تري از ريشه ها باشند در امر واژه سازي موفق ترند.

            هدف اين مقاله ترغيب هر چه بيشتر پاسداران زبان فارسي براي آغاز و به انجام رساندن فرهنگ ريشه شناسي جامع و ارزشمندي است كه هر كس اعم از دانش آموز و پژوهشگر هرگاه كه بخواهد واژه اي را تعقيب كند به راستي با كارنامه اي كامل از اشكال تلفظي و كاربردي و چگونگي اشتقاق پذيري و توانايي كاربرد در واژه سازي و ماندگاري آن در گويش ها و در سراسر تاريخ روبرو شود تا بلكه با تكيه به همين بانك اطلاعاتي فرزندان اين سرزمين بتوانند باز هم واژه بسازند و اين بار متون كهن به دست آمده را خود بخوانند، حتي بتوان به يك زبان معيار و ادبي رسيد و با تنوع زباني نوشتاري و گفتاري و سخنراني مواجه نباشيم.

            اكنون چه بايد كرد؟ آيا داشتن فرهنگ ريشه شناسي ضرورت ندارد. آيا هنوز بايستي در انتظار دستي از آن سوي مرزها باشيم تا واژه واژه زباني را كه با شيره جانمان سرشته است به ما بياموزند.

            بي گمان براي چيرگي بر اين نياز تاريخي به ياري و حمايت فرهنگستان زبان و ادب پارسي پيشگامان بسياري آستين ها را بالا خواهند زد.

 

برگي از ادبيات ارمني

 

وارتان آيگكسي، سده هاي 12 و 13  ترجمه : ن. ميرزايان

 

كليسا و آسياب

كليسا به قداست خود افتخار كرد و گفت : "منم عبادتگاه پروردگار، كشيشان و مردم براي دعا و نيايش خداوند به سوي من مي آيند و پروردگار به آنان رحمت نموده گناهان آنان را مي بخشايد. " در آن موقع آسياب به كليسا گفت كه : "هر چه تو مي گويي به حق است و درست، اما نمك نشناس مباش زيرا كه من شبانه روز كار مي كنم و دست رنجم را آنچه كه هست كشيشان و مردم مي خورند و سپس به سوي تو آمده و به دعا و نيايش پروردگار مي پردازند. "

 

معماي برج قديمي ايروان

تهيه : ا. گرمانيک

ژان شاردن جهانگرد نامدار فرانسوي در كتاب سفرنامه قفقاز(73-1672) در باره آخرين سفر خويش به قفقاز و ايروان شرح مي دهد. او پس از ورود به ايروان مورد استقبال گرم سردار صفي قلي خان قرار گرفته سپس در جشن  عروسي برادر سردار شركت مي كند. او مدت طولاني در ايروان اقامت گزيد و با بنا هاي معماري شهر ، كليساها و مساجد آشنا شدو به توصيف كوچه و بازار ، باغ ها، جوي هاي پر آب جاري در خيابان ها و كوچه ها پرداخت. همچنين تصوير دورنماي شهر را نيز تهيه كرده است كه باغ هاي متعدد، پل، بناهاي بسيار و عمارت سردار در آن به چشم مي خورد.

در يادداشتهاي او به برج قديمي ايروان اشاره مي شود. تصوير اين برج بلند به همت اين جهانگرد به دست ما رسيده ايت. بنا به نوشته شاردن اين برج در نزديكي مقر اسقف واقع بود.شاردن در مورد درون و برون برج توضيحات مفصلي بجا گذاشته است.بنا به همين يادداشتها در اطراف برج خرابه هاي يك كليساي جامع يا وانك وجود داشت و بنظراو برج در داخل وانك واقع بوده است.

اين برج در اثر زلزله سال 1679 ويران شد.برخي از پژوهشگران ‌‌‌منكر وجود اين برج بودند و برخي ديگر نيز  آن را با برج عمارت سردار اشتباه كرده بودند. ليكن  يادداشتهاي شاردن بويژه اشاره  او  در مورد كتيبه ارمني برج وجود آن را به اثبات مي رساند. برجي كه غوند آليشان ارمني شناس نامي و رافي(هاكوپ مليك هاكوپيان) داستان نويس مشهور ارمني اشاره كرده اند برجي در داخل عمارت سردار بود كه در دوره اخير ساخته شده و آجري بود. ليكن برج قديمي به اشاره شاردن از سنگهاي خوش تراش ساخته شده بود.

با اين حال امروز هيچ اثري از هر دو برج باقي نمانده است و تنها طرحي از برج قديمي ايروان به همت شاردن فرانسوي در دست ماست.


 

[1] آ. گ. آبراهاميان، خلاصه اي از تاريخ مهاجر نشينان ارمني، جلد 1، ايروان 1964، ص 240

[2] م. اورهايتسي. وقايعنگاري، ايروان 1973، ص 157

[3] گ . گانزاگتسي، تاريخ ارمنيان، ايروان 1961، ص 234

[4] "آزگايين هانس"، كتاب 12، 1905، ص 165، نيز آ.گ. آبراهاميان، كتاب ياد شده، ص 242

[5] آ.گ.آبراهاميان، كتاب ياد شده، ص 243

[6] همانجا، ص 245

[7] همانجا، ص 248

[8] آراكل داوريژتسي، تاريخ، ايروان1988 ، ص 25

[9] هاروتيون ترهونانيانس، تاريخ جلفاي نو، جلد 1، جلفاي نو، 1880، ص 158

[10] سالنامه ارمني ايران، تهران 1929، ص 11