بيستمين سالگرد انقلاب  ملت ايران

 

        22 بهمن 1377 مصادف با بيستمين سالگرد پيروزي انقلاب شكوهمند ملت دلاور ايران است . بيست سال پيش يكي از بزرگترين رويدادهاي تاريخ ايران بوقوع پيوست و استبداد 2500 ساله شاهنشاهي به همت رشادتهاي ميليون ها ايراني به رهبري امام خميني (ره) برچيده شد . انقلاب نتيجه جنبش آزاديخواهانه مردم به منظور كسب استقلال و آزادي و كنار گذاشتن يوغ خارجي بود .

    مردم ايران در طي 20 سال اخير راه پر فراز و نشيبي پيموده است . در اين سالهاي طولاني خطرات و مصائب گوناگوني از سوي دشمنان انقلاب تحميل شد ليكن اقشار مختلف مردم و دولت با وحدت خود همه توطئه هاي دشمن به سركردگي امپرياليسم جهاني رانقش بر آب كردند .

      انقلاب مردم ايران جايگاه خاص خود را در تاريخ جهاني پيدا كرده است زيرا معيار ها و شيوه هاي مختص بخود و كم نظيري در اختيار دارد و دريچه اي از اميدهاي بي كران پيش روي مردم باز نمود و ارزشهاي انساني و پيشينه فرهنگي غني اين مرز و بوم را دگر بار مطرح كرد . ملتي كه توانست سلطه 2500 ساله شاهنشاهي را نابود سازد بي شك توان آن را خواهد داشت با هر گونه دشواري مقابله كند و به سوي آينده تابناك خود گام بردارد .

    امروز ملت بزرگ ايران از جمله اقليت هاي مذهبي و بويژه ايرانيان ارمني به رهبري داهيانه حضرت آيت الله خامنه اي و مديريت مدبرانه جناب آقاي خاتمي رياست محترم جمهوري به سوي تحقق هر چه بيشتر آرمان هاي انقلاب قدم بر مي دارند و سنگرهاي پيروزي يكي پس از ديگري فتح مي شوند . از جمله دستاوردهاي مهم و تاريخي اين انقلاب پيروزي هاي جهاني در عرصه سياست و گسستن بندهاي وابستگي است كه بويژه در يكصد سال اخير ضربات مهلكي به پيكر اين ملك و بوم وارد كرده بود و امروز جمهوري اسلامي ايران بر مبناي مصالح خود موضع گيري سياسي مي كند . يكي ديگر از رويدادهاي مهم تاريخي ايجاد جو آزاد اجتماعي و فرهنگي است كه بويژه در يكصد سا ل اخير تقريبا" بي سابقه است . در سايه اين آزادي و فضاي باز سياسي امروزه ده ها روزنامه و مجله و ماهنامه سياسي ، اجتماعي ،فرهنگي ، تخصصي چاپ و منتشر مي شود و روز به روز به تعداد نشريات و جرائد كشور افزوده مي شود و اميد واريم اين ازدياد شمار مطبوعات از يك سو باعث افت كيفي آنها نگردد و از سوي ديگر جو آزادي كه براي فعاليت هاي سالم مطبوعاتي پديد آمده است موردسؤ استفاده مغرضان و كج انديشان فرصت طلب قرار نگيرد .

يكي ديگر از دستاوردهاي تاريخي انجام قريب الوقوع انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا است كه در نوع خود بي سابقه مي باشد و مسلما" برگزاري آن در يك جو آرام و سالم باعث استواري اركان جامعه خواهد شد و مردم خواهند توانست از طريق اين شوراها در اداره شهر و روستاي خود دخالت مستقيم داشته باشند .

      از دست آوردهاي مهم اقتصادي كشور در عرض بيست سال گذشته اجراي صدها پروژه بزرگ و كوچك صنعتي مي باشد . جالب توجه است كه اكثر اين پروژه ها و بخش عظيمي از فعاليت هاي هر پروژه چه در مرحله طراحي مهندسي و چه در مرحله اجرا و راه اندازي و بهره برداري توسط نيروهاي ايراني انجام شده و مي شود . پروژه هاي عظيمي در صنايع نفت و گاز و پتروشيمي ، فولاد ، ماشين سازي و صنعت برق و انرژي و غيره تا كنون با موفقيت به پايان رسيده و پروژه هاي جديد در همين زمينه ها و زمينه هاي ديگر در حال اجرا مي باشند .

      در زمينه ورزش ، ايرانيان بويژه در طي سالهاي اخير به پيروزي هاي بزرگي نائل آمده اند و تعداد ورزشكاران ايراني دعوت شده در مشهورترين باشگاه هاي ورزشي جهان كم نيست كه روز به روز در حال ازدياد است .

      شكي نيست كه كليه اقشار مردم از جمله ارمنيان ايراني با همكاري و همدلي مسئولين محترم نظام در به ثمر نشستن اين تلاشها و كسب اين موفقيت ها از هيچ كوششي دريغ نكرده اند . با اين حال ، كارهاي بزرگ ديگري وجود دارند كه بخواست خداوند متعال ، اميدواريم ، ملت بزرگ ايران با وحدت و يكپارچگي و هم دلي و تلاش و كوشش بي پايان خود بتواند يكي پس از ديگري پيروزي هاي بزرگي در همه آنها بدست آورد .

        كليه دست اندركاران ماهنامه آپاگا از اين فرصت مغتنم استفاده كرده بيستمين سال پيروزي انقلاب را به يكايك مردم و مسئولين محترم جمهوري اسلامي ايران تبريك عرض نموده خواهان پيروزي و كاميابي هر چه بيشتر ايرانيان در كليه عرصه هاي زندگي هستند .

 

جان باختگان  ارمني -  لاله هاي سرخ انقلاب

نوشته اديک باغداساريان

        "...سخن از جان باختگان مومن ارمني است كه اصالت الهي انقلاب انساني ايران را شناختند و با باختن سروجان خود ، دوشادوش برادران مسلمان خود ، پرچم حقانيت حق را بر ستون فقر ات استكباريون محكوم به موت و نوكران زبون و تشنه بخون آن برافراشتند ، نام هر جوان ارمني كه با ايمان به اين انقلاب اسلامي و با كمال انساني سينه آرزومند خود را در مقابل آتشبارهاي دشمن نابكار و مظاهر محكوم بزوال كفار ، سپر مي سازد  تا ابد در فرهنگ اين انقلاب خواهد درخشيد ..."*

           به مناسبت فرا رسيدن بيستمين سالگرد انقلاب شكوهمند 22 بهمن 1357 جا دارد از خاطره جاودانه برخي از جان باختگان ارمني در حد اطلاع ما ياد شود ، لذا با توجه به فضاي محدود صفحات ماهنامه تنها به ذكر نام آنها بسنده مي كنيم :

1- زوريك مراديان .2- رافيك رشيدزاده . 3- ادموند موسيسيان . 4- وارتان آقاخانيان . 5- هوانس بارسغ . 6- هراند هوانسيان . 7- مگرديچ توماسيان .8- پايلاك آوتيان . 9- رايموند باغراميان . 10- سورن خانلاريان . 11- هايكاك موسيسيان . 12-رازميك خاچاتوريان . 13-ويليام آوراندي . 14آرزروني آرزويان . 15-آرموند شاهنظريان .16-ورژ باغوميان . 17-بابكن خاچاتوريان . 18-رازميك هونانيان . 19-رازميك بوغوسيان . 20-آلبرت الله ورديان . 21-گالوست بابوميان . 22-وازگن آداميان . 23-وارتان آبراهاميان . 24-آلفرد گبري . 25-واهيك باغداساريان . 26-نوريك باباخانيان .27-هنريك هاروتيونيان . 28-واهان الله ورديان . 29-يوريك سرداديان . 30-ويگن كاراپتيان . 31-هنريك هوسپيان . 32-ادوين شاميريان . 33-گاگيك تومانيان .34-سارو يانيكيان . 35-رازميك داوتيان . 36-ژيلبرت آبگاريان .

37-هراچ توروسيان . 38-واهيك يسائيان . 39-هراچ هامبارسوميان . 40-اديك نرسسيان . 41-ويگن كاراپتيان . 42-آلواند مليكيان . 43-ژيلبرت وسكانيان . 44-وارتان آراكليان. 45-سروژ وسكانيان . 46-اديك مانوليان . 47-آلن آبكار . 48-ماسيس شيروانيان . 49-اميل آرزونيان . 50-گارنيك در پيليپوسيان . 51-وازگن آوانسيان و ...    

 

 

مساله شرق و ديپلماسي بين المللي

نگرش تاريخي و كوتاه (3)

نوشته : م. پطروسيان

ترجمه اديک باغداساريان

 

مساله يونان : پس از انقلاب فرانسه و جنگ هاي ناپلئون "مساله شرق" حادتر گرديد. مبارزات ملي-آزادي بخش مردمان مسيحي بالكان آغاز شد. صرب ها به سال 1804 قيام كردن و سپس يونانيان در سال 1821 مبارزه آزادي بخش خود را شروع كردند و جوخه هاي داوطلب تشكيل شد و لرد بايرون شاعر نامدار انگليسي نيز به طور داوطلب در اين نبردها شركت جست.

تزار نيكلاي اول(1825-1855) : وي پس از مرگ آلكساندر اول به قدرت روسيد و پس از به قدرت رسيدن اعلام داشت كه سياست پيشينيان خود را ادامه خواهد داد و اين سياست جز سلطه گري در شرق نزديك نبودو مخالفان متعددي نيز بر سر راه اين سياست روس قد علم كردند از جمله انگليس، فرانسه، اتريش.

تدارك نظامي سه دولت بر عليه عثماني : انگليس با توجه به هراس خود از افزايش قدرت روسيه در يونان ولينگتون يكي از قهرمانان واترلو را به پتربورگ فرستاد تا در قبال مساله يونان عمليات مشتركي داشته باشند تا بدين وسيله بااعمال سياست خود قدرت روسيه را در آن كشور از بين ببرد. درسال 1826 دو دولت خود مختاري يونان را مورد تاكيد قرار دادند. فرانسه نيز به اين پيمان ملحق شد، ترك ها آتن غرق در قيام را تصرف كردند و تقاضاي سه دولت را نپذيرفتند.

جنگ درياي ناوارين : در پي رد تقاضاي سه دولت از طرف ترك ها اين دولت ها ناوهاي جنگي خود را براي نبرد با تركيه عثماني گسيل داشتيد در نتيجه ناوهاي ترك نابود شد.

جنگ روس و عثماني 29-1828 : تركيه عثماني با حمله ناگهاني دريايي به روسيه باعث گرديد نيكلاي اول به آن كشور اعلام جنگ دهد. در سال 1829 قواي روسيه آدريانويل را به تصرف خود درآورد و نيروهاي ترك متحمل شكست شده در آن شهر پيمان صلحي منعقد كردند.

واقعه ميان عثماني و مصر (33-1832) : "مساله شرق" به طور غير منتظره حادتر گرديد. اين بار براي تركيه يك مساله خارجي نبود بلكه در دوران قلمرو حكومتي تحولاتي صورت مي گرفت. كار گزار مقتدر تركيه در مصر محمد علي پاشا بود كه علم شورش برافراشت. قواي شورشي با برخورداري از ورزيدگي بيشتر و بهتر از قواي سلطان، سوريه را به تصرف خود در آورده به طرف شمال در حال حركت بودند. سلطان هيچ چاره اي به جز طلب كمك از خارجيان نداشت ليكن آنها كمكي نداند. پس از طي ماجراهايي سلطان از روسيه كمك خواست و نيروي دريايي روسيه وارد جنگ شد و حكومت ترك نجات يافت. قواي روس 11 ژوييه سواحل تركيه را به سوي سواستايل ترك كرد.

پيمان اونكار - ايسكلس(ميان روسيه و تركيه1833) : ديپلماسي روسيه در طي اين جريانات به پيروزي هايي رسيد. سه روز قبل از ترك نيروي روسيه (8 ژوييه 1833) پيماني منعقد شد كه باعث تحكيم سياست روسيه گرديد. طي اين پيمان دو دولت بايد هنگام وقوع جنگ به يكديگر كمك مي كردند.

ادامه دارد

نگاهي به تاريخ ارمنيان ايران (3)

نوشته : ا. گرمانيك

       سپاه ايران در سال 1603 به فرماندهي شاه عباس از رود ارس عبور كرده وارد جلفا مي شود. سپاه ايران نخجوان را تصرف كرده ايروان را به محاصره خود در مي آورد زيرا سپاهيان ترك در آنجا استقرار يافته بودند، در اين ميان، يك سپاه ديگر ايراني از مرز تركيه مي گذرد و به سوي شهر كارين (ارزروم) حركت مي كند و به شهرها و نواحي وان، مانازگرد، آلاشگرد، ارزروم، باس، خنوس تاخت و تاز مي كند[1] و 60 هزار از ساكنان ارمني را از ارمنستان به ايران منتقل مي كند.[2]

            شاه عباس پس از تصرف ايروان از حركت و پيشروي سپاه ترك به فرماندهي سنان پاشا مطلع مي شود. لذا تصميم مي گيرد طرح خود را عملي سازد و مهاجرت اجباري ارمنيان ساكن آن خطه را به سوي اعماق ايران به مرحله اجرا درآورد. شاه عباس اجراي اين طرح را از دو ديدگاه سودمند مي دانست : نخست اين كه منطقه را در برابر سپاه ترك خالي از سكنه و آبادي مي كرد و بدين وسيله تهيه آذوقه سپاه ترك دشوار مي شد، ديگر آنكه انتقال ارمنيان به ايران باعث شكوفايي اقتصادي كشور مي شد.[3]

            بخش اعظم جمعيت مهاجر چند هزار نفري از بين مي رود.

            مهاجران ارمني در مراحل مختلف مهاجرت خود در نواحي مختلف ايران از جمله در كاشان، قزوين، گيلان و انزلي،[4] روستاهاي اصفهان، در لنجان، آلنجان، گانديمان و جغاخور، فريدن و بربرود[5]كزار، كمره، جاپلق، قره قان[6]، شيراز[7]، چهار محال، مازندران[8]، همدان و ديگر جاها اسكان گزيدند.

            گرووه يكي از جهانگردان اروپايي شمار مهاجران ارمني را 000/60 خانوار ياد كرده است. اگر تعداد افراد هر خانوار را 5 نفر در نظر بگيريم، شماره مهاجران 000/300 نفر خواهد بود. البته ارقام ديگري نيز ارايه شده است. براساس يكي از آنها مهاجران 000/70 خانوار بوده اند. بر پايه جهانگرد اروپايي، تنها تعداد مهاجران برده فروخته شده 000/100 نفر بود. شاردن سياح 40 سال بعد از مهاجرت بزرگ هنگامي كه در مازندران به سر مي برد با تاسف ذكر مي كند كه از 000/30 خانوار مهاجر ارمني كه به آنجا رفته بودند تنها 400 خانوار باقي مانده بقيه به علت ناسازگاري آب و هواي منطقه مرده اند.[9] اطلاعات ديگري نيز وجود دارد كه بر پايه آنها شمار مهاجران به 000/500 نفر بالغ مي شده است.[10]

        شاه عباس در حومه شهر اصفهان در ساحل زاينده رود ، به ارمنيان مهاجر كه عمدتا" از اهالي نخجوان و ايروان و جلفاي ارس بودند ، اجازه داد خانه و كاشانه اي براي خود بسازند . آنان نيز براي حفظ نام شهر پيشين خود نام مكان جديد را جلفاي نو برگزيدند . شاه امتيازات چشمگيري به بازرگانان و پيشه وران ارمني مي دهد وحتي اجازه مي دهد ارمنيان كليساهاي خود را بنا نهند و دادگاه هاي خود را داشته باشند . به فرمان  او سنگهاي وانك اچميادزين مقدس براي تزئين ديوارهاي در حال ساخت كليساهاي جلفاي نو به اين محل آورده مي شود تا بدين وسيله مهاجران با سرزمين جديد انس و خو بگيرند . جلفاي نو پس از مدتي كوتاه به يكي از كانون هاي مهم بازرگاني ايران تبديل شد و بازرگانان ارمني آنجا كه اصطلاحا" خوجا يا خواجه ناميده مي شدند ، در سده 17 و ربع نخست سده 18 م. به عنوان چهره هاي فعالبازرگاني و رونق دهندگان روابط  تجاري و اقتصادي ايران با هند ، كشورهاي اروپايي و روسيه در آمدند. [11]

ادامه دارد

 

هوانس تومانيان      130

به مناسبت 130- مين سالگرد تولد شاعر

     نوشته  تامار پانوسيان

       امسال مصادف با 130- مين سالگرد تولد يكي از بزرگترين شعراو نويسندگان ارمني يعني هوانس تومانيان است . او هفتم فوريه ( تقويم قديم 19 فوريه ) 1869 در روستاي دسغ (dsegh )( كه امروزه به افتخار او تومانيان نام گرفته است ) از ناحيه لوري چشم به جهان گشود . تحصيلات ابتدايي را نخست در نزد پدر و عمو سپس در سال 1877 در مدرسه ساهاك معلم آنگاه تحصيلات منظم خود را در مدرسه مختلط جديد التاسيس استپاناوان (1883 _ 1879 ) كسب نمود . از سال 1883 ساكن تفليس  شد و در اثناي سالهاي 87-1883 در مدرسه مشهور نرسيسيان تحصيل نمود . ليكن در سال 1886 مدرسه را رها كرده  به مطالعه آازاد در تاريخ و ادبيات ارمني پرداخت .

     هفده ساله بود كه منشي خليفه گري ارمنيان در تفليس شد و پنج سال اين شغل را تحمل كرد ، ولي سرانجام بگناه سرودن شعري در هجو يكي از روحانيان از آنجا رانده شد و ديگر تا پايان عمر به هيچ خدمت دولتي و غير دولتي تن در نداد . او در شانزده سالگي ازدواج كرد و صاحب چهار پسر و شش دختر بود .

     تومانيان بياني شيرين داشت و خانه اش در تفليس مجمع شاعران و نويسندگان بزرگ آن عصر بود .

    تومانيان در سالهاي اوايل سده بيستم فعاليت گسترده اجتماعي و ادبي داشت . او در سال 1899 گروه ادبي " بالا خانه " را تاسيس كرد ، كه غازاروس آقايان ، آوتيك ايساهاكيان ، لئون شانت ، درنيك دميرچيان و ديگران عضو آن بودند . در سال 1912 به رياست انجمن تازه تاسيس نويسندگان ارمني برگزيده شد ( تا سال 1921 ). رياست انجمن امداد ارمني (22-1921)و خانه فرهنگ ارمني (تفليس )را بعهده داشت .

      تومانيان بحق شاعر ملي ارمني ناميده مي شود . افسانه ها و ادبيات شفاهي ارمني ، قصه ها و داستانهايي كه از مادر و روستاييان شنيده بود ، فرهنگ مردمي كه در اعماق روح وروان شاعر جا گرفته بود ، همه باعث شدند كه تومانيان چنان آثاري خلق نمايد كه در تاريخ ادبيات ارمني بي همتا هستند .او شاعر را قلبي مي داند كه با آرزوي بهروزي و رستگاري در پيكر مردم مي تپد و خود مصداق كامل همين انديشه بود .

   آثار تومانيان سه ويژگي دارد : واقع گرايي ، سادگي در بيان ، نزديكي با روح و زبان مردم . گرچه تومانيان در انواع نظم و نثر دست داشت اما منظومه سرايي هنر خاص او بود.

          به اعتقاد بسياري از منتقدان او در رديف بزرگاني چون گوته (آلماني ) ، پوشكين (روسي ) ، ميگويچ (لهستاني )، شفچنكوي (اوكرايني ) و تاگور (هندي )قرار دارد. ادبيات ارمني داراي سه قله رفيع است : تومانيان ، ايساهاكيان و چارنتس .

      تومانيان در ترجمه آثار ادبي دستي توانا داشت و ترجمه هاي او از زبان هاي ديگر آنقدر صميمي است كه خواننده متوجه تعلق آن به يك فرهنگ ديگر نمي شود . ( برادران گريم ، ادبيات روسيه ، هند ، ژاپن ، ايتاليا و غيره).

     اين شاعر بزرگ ده ها حكايت و داستان اصيل ارمني را به رشته تحرير در آورده ، مجموعه آثار تومانيان براي كودكان يكي از گرانبهاترين ارزشهاي ادبي ارمني است و تا كنون بارها بچاپ رسيده و هر سال شاهد انتشار جديد آن هستيم .

     آثار تومانيان به ده ها زبان ترجمه شده است و نمونه اي از اين ترجمه ها و نيز كليه نشرهاي آثار او در موزه تومانيان در ايروان نگهداري مي گردد.   

      از آثار مهم و مشهور او عبارتند از : منظومه هاي آنوش ، مارو ، داويت ساسوني ، آخ تامار ، بسوي لايتناهي ، تسخير قلعه طبل ، دير كبوتر، يك قطره عسل ، بغوس پتروس ، هزار دستان ، ترانه من ، پروانه ، گيكور ، دوست من نسو ، بازار دلاوران و غيره . كليات نظم و نثر تومانيان چندين بار در چند مجلد يا بصورت جلدهاي جداگانه به چاپ رسيده اند كه از همه معروفتر مجموعه شش جلدي است كه آكادمي ارمنستان بچاپ  رسانده است.            

آثار تومانيان به فارسي نيز برگردانيده شده اند كه اهم آنها بشرح زير است :

1 - يادنامه تومانيان _ نادر نادر پور ، ه. سايه ، تهران :  1348 .

2 - هوانس تومانيان ، پروانه ، آخ تامار ، آنوش ،ترجمه ، آلك تهران : 1348 .  

 3 - آنوش ، به مناسبت صدمين سال تولد هوانس تومانيان ، دكتر هراند قوكاسيان ، تهران :ص. 130-96.

4 - آي وطن ، آي وطن - ترجمه احمد نوري زاده ، تهران : 1357.

5 - دوست من نسو ، ترجمه محمد باقري   

6 - گيكور ، ترجمه آرا هوانسيان    7 - ترجمه هاي مختلف ديگر

 در هر يك ازشماره هاي آتي  ماهنامه  آپاگا تا پايان سال 1999 ترجمه نمونه هايي از آثار تومانيان به خوانندگان گرامي تقديم مي گردد:

 

آخ  تامار

ترجمه شادروان آلك خاچاطوريان

 

هر شب جواني

از دهكده ساحل (وان)

پنهاني

راه امواج رقصان را مي سپرد .

 

بدون زورق

با بازواني ستبر

دل امواج را مي شكافد

و بسوي جزيره مقابل پيش مي رود

 

 

نوري شفاف ،

كه از دورترك همچون پرتو فانوس است .

جوان را در تاريكي بخود مي خواند .

تا راهش را گم نكند .

 

تامار زيبا

هر شب در جزيره آتشي بر مي افروزد.

و در مخفي گاه نزديك ،

بي قرار و بي تاب ، انتظار مي كشد .

 

 

درياي مواج مي خروشد

وبا التهاب فرياد مي كشد

جوان دلش در حاليكه در سينه مي تپد ،

شجاعانه با دريا مي جنگد و تاب مي آورد.

 

تامار ملتهب از نزديك

صداي شكافتن امواج را مي شنود ،

و وجودش مي سوزد،

از آتش عشقي كه اندامش را در برگرفته .

 

در شب ساكت : اما شكاك

صدايي در كرانه دريا خاموش شد

و شبح سياه رنگي ايستاد

وآنان همديگر را يافتند.

موج هاي لغزان درياچه (وان )

آرام ، آرام بر كرانه بوسه مي زدند.

وآن گاه بازمزمه اي دلنشين

كف آلود باز مي گشتند.

 

گويي امواج در گوش يكديگر نجوا مي كردند

وستارگان آسمان نيز همچنين

از تامار بي شرم و سبكسر

غيبت و بد گويي مي نمودند .

 

ساعت موعود فرا رسيده است

التهابي در دل دختر باكره چنگ مي زند .

يكي از دل امواج راه مي سپارد

وآن دگر در كرانه جزيره دعا مي كند .

 

" آن جوان بي باك كيست

كه مست از عشق ،

هراس از دل بدور انداخته

وهر شب دل امواج را شكافته به جزيره مي آيد .

 

او راه امواج را مي سپارد

و تامار ما را مي بوسد

حيثيت و تعصب ما را به چه گرفته است كه

توانسته دختري را از دست ما بربايد "

 

جوانان دهكده جزيره ،

كه دلشان جريحه دار شده بود چنين گفتند ،

و شبي

مشعل افروخته به دست تامار را خاموش كردند.

 

اكنون كه مشعل خاموش شده

دلباخته شناگر در درياي تاريك سرگردان است

وتنها نسيم زمزمه گر است كه آواي آههايش را مي پراكند

(آخ تامار )

 

در تاريكي قيرگون از كناره صخره هاي تيز

آن جا كه درياي بي كران مي خروشد

آوايي كه گاه ضعيف

و گاه قوي است

بگوش مي رسد

(آخ تامار )

 

بامدادان

درياي كف بر لب جسدي را بر كرانه انداخت

جسدي كه گويي

بر لبانش دو واژه يخ زده است

(آخ تامار)

 

از آن زمان به بعد

جزيره درياچه (وان)

به (آخ تامار ) مشهور شد . 

 

 

باروير سواك      Baruyr   Sevak 75 

       اديك مهرابي

      مختصري از زندگي شاعري تقديم ميگردد كه جز از مبارزه با ناپاكي و دغل كمتر به چيز ديگري پرداخت ، صد البته مهم ترين اثر او پيرامون زندگي روحاني و آهنگساز مشهور ارمني كوميتاس است كه دغدغه ها، رنجها ، استعداد و عظمت او را با شعر به تصوير كشيده است . اما اشعار كوتاه او نيز بهمان مقدار دقيق و تأثير گذارند.

       اين شاعر در 24 ژانويه 1924 به دنيا آمد . اجداد او از شهرستان سلماس و روستاي هفتوان ايران به ارمنستان مهاجرت كردند .

نوآوري او در عرصه هنر نويسندگي و پردازش شعر تحولي عظيم  در صحنه شعر ارمني به وجود آورد ميليونها نفر را با قلم سحر انگيزش جادو نموده تا جايي كه در ميان شاعران جوان زمزمه اي بنام " درد سواك گونه  " پيچيد و هر كس به هر مقدار مي كوشيد تا آنگونه باشد كه او بود . اما صد افسوس و دريغ كه او با مرگ خود در چهل و هفت سالگي در هقدهم ژوئن 1971 عرصه هنر و شعر ارمني را داغدار كرد .

         او از كودكي مطالعه را دوست داشته و هر آنچه را كه در كتابخانه روستاي خود بوده است خوانده بود و همين مطالعات شوق نوشتن را در او زنده كرده است . اولين شعر او ملهم از شخصيت - زيبا يدا - قهرمان زن رمان " اولين عشق " از ايوان تورگينيف بوده است .

      ژن دانش دوستي نمي بايست هم از بين برود و انتقال آن در شاعر جوان بمثابه شاهدي مجسم و واقعي بوقوع پيوست او در سالهاي2-1941  " سوناتها " ، " دعاها " و رمان " لوسين " را مي نويسد .

اولين اثر او با نام  " بدون عنوان  " در سال 1942  در شماره هفتم ماهنامه هنر و ادبيات شوروي و در شماره هشتم همان مجله  "جستجوها "  ، "پشيماني  " و " شهيدان جبهه جنگ " بچاپ مي رسد . رئيس هيئت تحريريه اين مجله شاعر ما باروير قازاريان را به [ باروير سواك ] نامزد كرد .

      او بزودي بسياري را متوجه خود كرد واعمال او از چشم محافظه كاران ادبي مصون هماند و شاعر جوان آماج حمله هاي خطرناك شدو انواع تهمت ها و ايزم ها را به او بستند و او تا سال 1948 مجبور به سكوت شدو مديريت مجله بدليل چاپ آثار " سواك " از كار بر كنار شد .

           او در سال 1945 فارغ التحصيل دانشگاه سپس  در سال 1946  فارغ التحصيل رشته ادبيات كهن ارمني مي شود . در سالهاي 51-1949 بخش شعر مجله "ماهنامه  ادبي " را سرپرستي مي كند  و در سال 1949 عضو انجمن نويسندگان ارمنستان  ميگردد.

    شاعر سالهاي 1940 را به تلخي ياد مي كند . اين سالها براي او  سالهاي رشد و باوغ فكري و معنوي گرديد .

        او مي گويد : " در اين سالها زندگي و واقعيت وضع درست و سالمي نداشتند و اين در عرصه هنر بيشتر از هر جا بچشم مي خورد " .

او مي گويد : "در پايان پرسشنامه ها جواب پرسش ها داده شده بود ، در حاليكه در زندگي يك شاعر و عرصه شعر همه چيز نقش دارند جز طوطي " .

           بر خاسته از اين چنين طرز تفكر است كه رسالت شاعري را چنين بيان مي دارد .

                     - اگر لب به سخن گشايم      

                                                آتش به پا مي شود

                      لب فرو بندم اگر

                                               زخمي به دل مي شود

                     تو گو به من گه چون كنم

                                              پس كار من چه مي شود

 

          او جزحقيقت چيز ديگري راخواهان نبود. بعلاوه او مي گويد : "در اين سالها هزاران واژه واصطلاح " تابو " شده بودند . در اين سالها فهميدم كه چيزي را ديدن و تفكر كردن و گفتن چيزي ديگر از نوع بدترين غير اخلاقيات است .

- " آنچه كه او را به نام ادبيات مي شناسم

     سفارتخانه نيست  

كه احساس كني ، تفكر كني ، چيزي را به خاطر آوري

سپس مطلب ديگري را به زبان آوري "

     سواك در پس اشعارش موجودي است به دور از تكلف و انوار حقيقت چشم ارا مي نوازد . او خود را غرق در معني همه چيز مي كند ، حصارها را پس مي زند تا به حقيقت عريان برسد

- " آيا گوش مي كنيد

     ديگر بس است

   صورتكهايتان را كنار بزنيد

   تا هوا به دست باد

   رخسار زشت و مشتاقتان را سيلي زند

   آيا بس نيست

 كه خود را از خود بدزديد _ و شخص ديگري را بجاي خويش بگذاريد .

        در جاي ديگري باز با همين مضمون:

- " من دور مي شوم و ترك مي كنم

    از هر آنچه كه مي خواهيد

  حتي از غرور و افتخارات شخصي ام

اما نه از حقيقت گران سنگ گران بدست آمده .

            اشعار زيادي از او بر جاي مانده است كه نشاندهنده آشتي ناپذيري او با چاپلوسي و معروق شدن نا به حق است ، آنگونه كه  بسياري شاعرنماها مي خواهند آن را به هر قيمتي بدست آورند .

_ " آن به كه نداشته باشيم جايي راوخانه اي

    تا كه باشيم در هنر ، داماد سر خانه اي "

               شاعر تا پايان عمر در جهت تكامل خود كوشش كرد .

             او به شكار آنچنان واژگاني رفت كه همه موجود بودند اما او آنان را پر رنگ و معني كرد ، تا به همه چيز جان ببخشد . او معتقد بود كه شاعران را زمانه مي سازد .

- "تا امروز ، اينگونه

    اما فردا چه . "

اين نويسنده نيست كه چيزي را براي نوشتن مي طلبد

اين نياز نوشته شدن است كه نويسنده را جستجو مي كند

من در انتظار مطلبي نوشتني هستم

زيرا او نشاني مرا مي داند. " -

او بسيار حرفها دارد كه بايد خوانده شود .

- " نامه اي هستم سر گشاده براي دنيا

        در پاكت نيندازيد مرا  " -

گزيده اي از افكار او

    وارد دنياي هنر شدن و كاوش نكردن ، همانند به شكار رفتن و ننگريستن پيرامون خويش است.

        اما در همه حال مهمتر شكار است با نگريستن ، همانگونه كه يافتن مهمتر از كاويدن است .

          اگر دانشمند مي خواهد جهان را تبيين كند ، شاعر مي خواهد دنيا را ارج گذاري كند . 

                 ليكن در اين ارج گذاري يك ملاك سنجش وجود دارد و آن حقيقت است .

           در غم مرگ او چه بسيار نوشتند ، چه بسيار ستايش كردند . نا خود آگاه حقيقت شعر او را به ياد مي آوريم كه :

_ " اين را هم همراه درد احساس كردم

    كه تنها پس از بريده شدن  درخت است

    كه تناوري واقعي آن آشكار مي شود . " -

و چه آگاهانه مي نويسد :

 بار ديگر ساده لوح مي شوم -

 به عدالت ايمان مي آورم

 بنظرم مي آيد كه من مي بايستي با مرگ طبيعي بميرم .

 

بدون آستر

باروير سواك

 ترجمه احمد نوري زاده از كتاب صد سال شعر ارمني

من كار پيراي شادماني ام

و فروشنده شادي هاي عميق .

بازاري از خنده هاي شاديانه دارم من

و دكان نيم بسته اي از لبخند ها.

كف دستانم

                انگشتان دهگانه ام

                            گزارندگان خوشبختي اند. 

دهانم ورزشگاهي براي عشق

دو پايم قطارهائي كه به ميعادگاه مي برند

و بال هايم

              خادمان عاقل آغوش و بوسه اند.

سينه ام پرده اي ست براي نشان افتخاري كه قلب مي نامند

نشان افتخاري كه پس پرده اش مي آويزند .

با اينهمه ، ديگر چه نيازي ست كه من

در باره خود شناسنامه اي به شعر بنگارم ؟

به نشاني جهان

                        نامه اي سر گشاده هستم من

بسته بندي و مهر و مومم مكنيد !

 

قصه كريسمس  (1) 

 به نقل از منابع فرانسوي

  اقتباس از : دكتر اكبر اصغري تبريزي

استاد دانشگاه اصفهان ( گروه زبان فرانسه)

             يوسف درودگر،همسر مريم مقدس،چشمهايش را يك لحظه از ميز كارخود برداشت تامردي راكه كله سحر با پاهاي نمدپيچ شده ،نرم وسبك مثل يك شبح واردكارگاه شده بود، تماشا كند. در سايه روشن درگاهي نيمرخ او را مي شد ديد . او گريه كرده بود و اثري از يك غم عميق در چشمهايش خوانده مي شد . اندكي دورتر در پرتو نور ضعيفي كه از يك روزنه به درون كارگاه مي تابيد ، چهره دوست داشتني نو جواني جلب نظر مي نمود . او كسي جز عيسي ، تنها فرزند مريم مقدس نبود . به پيروي از پدر ، او نيز براي يك لحظه دست از كار كشيده بود تا آن مرد غريبه را كه صبح به اين زودي سرزده داخل كارگاه شده بود تماشا كند . واما مهمان ناحوانده ما ، درسر راهش به كارگاه با زن متوسط اندامي برخورد كرده بود كه سبو بر دوش مي رفت تا از چشمه اي در آن نزديكيها آب بردارد . اين زن كسي جزمريم مقدس ، مادر عيسي نبود .

او بسان يك نسيم ، آرام و بي صدا  ، از روي الوار خوشبويي كه كف كارگاه را پوشانده بود گذشت و خودرا به يك قدمي يوسف درودگر رسانيد و درحاليكه نگاه هاي كنجكاوانه خود را از روي عيسي نوجوان - كه او نيز همچنان چشم در چشم وي دوخته بود - لحظه اي برنمي داشت ، خطاب به يوسف درودگر گفت :" آقا ، زن من جان خود را سر زايمان از دست داده است و من پولي براي تهيه تابوت ندارم . از نيكي و نيكوكاري شما در حق بينوايان زياد شنيده ام و يقين دارم از سر هم كردن چهار پاره الوار براي من دريغ نخواهي كرد چون من بايد بالاخره آن زن بيچاره را به خاك بسپارم" او ضمن اداي اين سخنان در حاليكه صورت خود را با دست هايش پوشانده بود زار زار گريه مي كرد .

يوسف درودگر شانه هاي مرد عزادار را كه بر اثر پيري و رنج و كار فرو افتاده بود با دست نوازشي كرد و هيچ نگفت . مرد ناشناس باز به سخن در آمد و با لحني  پر از عجز و لابه حرف قبلي خودرا به اين صورت تكرار نمود : "آقا مايه اش فقط چهار پاره الوار و چند دانه ميخ است . اگر شما ساختن اين تابوت را از من دريغ كنيد ، چاره اي نخواهم داشت جز آن كه جسد زنم را در يك ملافه (تنها ملافه اي كه دارم ) به پيچم و به خاكش سپارم . اما من يقين دارم كه شما اين لطف را در حق من به جاي خواهيد آورد و پسرتان نيز در انجام اين كار شما را ياري خواهد كرد . "

سيماي عيسي ، فرزند مريم مقدس كه زير اولين پرتوهاي طلايي رنگ خورشيد - كه ازروزنه كارگاه به درون مي تابيد واو را به فاصله پنج وجب از كف كارگاه  تا بناگوش غرق در نور مي كرد - درخشش وشكوهي خاص به خود گرفته بود . او در قبال اين سائل كليمي كه با اداي اين جمله آخر " پسرتان نيز در انجام اين كار شما را ياري خواهد كرد " ، به طور غيرمستقيم مخاطبش قرار داده بود ، هيچ عكس العملي از خود بروز نداد . و اما يوسف درودگر در حاليكه همچنان دست نوازش بر كتف و شانه آن زن مرده نگون بخت مي كشيد ، پيش خود به فلاكت وتيره روزي انسانها ، به نارسايي كلمات براي دلجويي ازين مرد نيازمند و به هزينه اي كه به هر حال بر آوردن حاجت او براي اقتصاد خانواده اش ، كه خود بر اثر كسادي كسب و كار و وجود مالياتهاي سنگين سخت در فشار بود ، تحميل مي كرد - مي انديشيد . سائل كليمي سئوال خود را با اصرار بيشتري از سر گرفت : "آقا مايه اش فقط چهار پاره الوار و چند دانه ميخ است . پسر شما نيز در اين كار شما را ياري خواهد كرد : شما خود انصاف دهيد در اين ديار خراب شده كه فكر اهالي آن از مقدار بالاي باج و خراجي كه از آنهامطالبه مي شود آشفته و پريشان است ، جز شما به سراغ چه كسي مي توانستم بروم ؟ " سپس در حاليكه اين آخرين كلمات را ادا مي كرد از سر خشم و درماندگي آب دهني بر زمين انداخت و آن را با پايش له كرد و آنكاه حركتي زشت و غير مؤدبانه از خود نشان داد .

يوسف درودگر چنان كه گويي خواستار نظر عيسي پيرامون سئوال سائل كليمي و پاسخ مناسب آن بوده باشد نگاههاي پرسشگرانه خود را متوجه او نمود . در اين حال دو كبوتر سفيد خسته از پرواز بر تاقچه روزنه كارگاه فرود آمدند . آنها با نوك زدنهاي پي در پي به يكديگر حديث عشق در گوش هم مي خواندند . پدر با نهايت تعجب پسر را به جاي نشان دادن هر گونه دلمشغولي نسبت به مشكل و سئوال زن مرده بينوا ، غرق در حال وهواي كبوترهاي دلباخته يافت . و مرد كليمي همچنان بر سئوال خود اصرار مي ورزيد : "من يقين دارم شما اين لطف را از من دريغ نخواهيد كرد ، چه نيك مي دانم كه هرگز كسي از در خانه مرد نيكوكاري چون شما دست خالي بر نمي گردد . امشب براي تحويل گرفتن تابوت مي آيم . لطفأچوبش را از نوع محكم و مقاوم برگزينيد تا به اين زودي ها پوسيده نشود. "

در اين بين مريم مقدس با سبوي پر آب خود وارد كارگاه شد . او قبل از آنكه حتي سبوي آب را بر زمين نهد ، چنانكه گويي سينه اش بيش ازين نگاه داشتن راز را در خود برنتابيده باشد ،بي درنگ لب به سخن گشود و گفت : "راستي زن فلاني جان خود را سرزايمان از دست داده است ..."

ناله جانسوز مرد كليمي در اينجا مانع از آن شد كه مريم مقدس به سخنانش ادامه دهد ، چه وي ديگر دريافته بود كه "فلاني" چه كسي است ازينرو براي آنكه خاطر حزين او را اندك تسلايي داده باشد ، اضافه كرد : " اما مي گويند از او كودك زيبايي به يادگار مانده است . اي مرد من گمان مي كنم پروردگار عالم ترا به اين خانه كه در حقيقت خانه تو است هدايت كرده است . "يوسف درودگر سخن مريم مقدس را همين جا قطع كرد تا بگويد : " ولي او همين امشب براي تحويل گرفتن تابوت زنش به اينجا باز مي گردد ... " مرد كليمي به شنيدن اين سخن از زبان يوسف درودگر پيش رفت و خواست لبانش را با دستهاي او آشنا كند كه درودگر سپيد موي با حركتي لطيف او را ازين كار باز داشت . آنگاه در حاليكه از بخت ناهنجاروچرخ كجمدارشكوه مي كردزمين ادب بوسيدوآهسته و آرام ازدركارگاه بيرون رفت . يوسف درودگرومريم مقدس اورابانگاه هايي مملو ازتأثروهمدردي بدرقه كردند.

ديري نگذشت كه محيط كارگاه صفا و صميميت هميشگي خود را باز يافت . يوسف درودگر از كاري كه مي بايست در عين فقر و تنگدستي محض خشنودي خدا انجام دهد ناخودآگاهانه زبان به شكوه وشكايت گشود . و مريم مقدس سرانجام فرصت آنرا يافت تا سبوي آب را جابجا كند . آنگاه به قصد تهيه مقدمات آنچه كه يك كار خير مي دانست شخصأالوارهاي لازم را آماده كرد و در حالي كه يوسف درودگر سرگرم اندازه گيري ابعاد آنها بود رو به پسرش عيسي كرد و خطاب به وي چنين گفت : "به پدرت كمك كن ، اين يك كار خير است ". ناگهان طنين صدايي غير منتظره و نامألوف در فضاي هماره آكنده از صلح و صفاي كارگاه پيچيد . اين صدا ، صداي عيسي بود كه بلند و رسا مي گفت : " نه ! " يوسف درودگر نگاهي خشم آلود و مملو از ناباوري به روي پسرك نافرمان انداخت . مريم مقدس از عصيان ناگهاني پسرش عيسي احساس شرمساري وسرشكستگي بسيار كرد وازين تندي و درشتي نا بهنگام وي سخت دل آزرده گشت :راستي گوشهايش درست شنيده بود؟!  "نه ؟! "...

ادامه دارد


 

* - جان باختگان مسيحي ، لاله هاي سرخ انقلاب ، انتشارات  سروش ، تهران : 1363.

[1] آ. داوريژتسي، تاريخ، ايروان، 1988، ص 40

[2] آ.گ. آبراهاميان، منبع ياد شده، ص 251، نيز ي. لالايان، فهرست نسخ خطي واسپوراگان، ص 822

[3] همانجا، ص 251

[4] ه . ترهونانيانتس، كتاب ياد شده، جلفاي نو، جلد 1، 1980، ص 38

[5] آ. داوريژتسي، تاريخ، ص 47

[6] ه . تر هونانيانتس، كتاب ياد شده، ص 40

[7] آ. داوريژتسي، ص 48

[8] آ.گ.آبراهاميان، ص 253

[9] همانجا

[10] دانشنامه بزرگ ارمني، جلد 4، ص 451

[11]  - براي آگاهي بيشتر در اين باره به كتاب " نقش ارمنيان ايران در تجارت بين الملل " نوشته واهان بايبورديان ، ترجمه اديك باغداساريان ( گرمانيك ) ، تهران 1375 ، نگاه كنيد.