سرمقاله
ايرانيان در قبال تجاوزهاي تركيه بي تفاوت نخواهند ماند
تا كنون بارها ارتش آمريكايي تركيه گستاخانه به مرزهاي ايران زمين تجاوز كرده است. اينان در پي چه مقصودي هستند؟ اين عمل چه سودي برايشان دارد كه مقررات بين الملي را پايمال مي كنند؟ مگر ايران برايشان همچون عراق است كه لحظه به لحظه به شمال آن لشكركشي مي كنند؟
ساختار بسته و وابسته حاكم بر سياست تركيه اين امكان را نمي دهد كه اينان بتوانند پاسخ اقشار مختلف مردم و گروه هاي مختلف آزاديخواه را بدهند لذا سردمداران اين كشور براي منحرف كردن فشارهاي داخلي، دست به ايجاد بحران هاي منطقه اي مي زنند. چالش با "عراق"، "يونان"، "سوريه"، "روسيه"، "ارمنستان" و كشورهاي اروپايي حاصل تناقض هاي داخلي و ناتواني حكام تركيه در رويارويي با آنها است.
آنگاه كه حكام ترك نتوانند در درون مرزهاي خود با رفتارهاي منطقي فضا را بگونه اي سازماندهي نمايند كه تنش ها به حداقل برسند، بناچار بايد با ايجاد بحران هاي ساختگي در بيرون مرزها انفجارها را به تأخير بيندازند.
سياستمداران ترك داراي آزادي كافي جهت تصميم گيري مستقل نيستند. آنان با اتكا به كمك هاي بي دريغ اقتصادي و تسليحاتي آمريكا خود را يكه تاز منطقه مي دانند و لذا با همه همسايگان خود مسئله و اختلاف دارند.
ايجاد مرزهاي پرتنش با تمام همسايه ها اگر چه بحران را به تأخير مي اندازد ولي بر ژرفاي آن مي افزايد. همانگونه كه دستگيري عبدالله اوجالان رهبر كردهاي معترض و آزاديخواه هيچ گره اي از مشكلات دستگاه حاكمه تركيه باز نكرد، بلكه بر ابعاد آن افزود و دشواري را پيچيده تر نمود. تداوم سياست تجاوزكارانه تركيه بحران هاي دروني را نيز عميق تر خواهد كرد.
دولت تركيه در مورد كردها، به جاي آنكه راه حل معقولي پيدا كند، سعي مي كند به زور متوسل شود آنهم نه تنها در داخل كشور بلكه به مرزهاي خارجي نيز توجه دارد بطوري كه سالها است كه آزادانه در شمال عراق رفت و آمد مي كند و رئيس جمهوري آن كشور نيز مدعي است آنكارا در سركوب كردها حتي رعايت كشورهاي همسايه را نيز نمي كند.
همزماني اعلام نظر غير معقولانه نخست وزير تركيه در مورد حوادث داخلي ايران و سفر دميرل به تل آويو با تجاوزات ارتش تركيه، مطلبي است در خور تأمل.
در برابر اين تجاوزات ملت شريف ايران انتظار دارد:
1- عذرخواهي دولت تركيه از ايران و خانواده هاي داغديده.
2- جبران خسارات مالي.
3- تعهد حكام تركيه به رعايت قوانين بين المللي و احترام گذاردن به تماميت ارضي كليه همسايگان و تضمين عدم تكرار چنين عمليات تجاوزكارانه به خاك جمهوري اسلامي ايران.
4- ايجاد فشار بر تركيه از طريق شوراي امنيت سازمان ملل متحد، كنفرانس اسلامي و واداشتن كشورهاي اروپايي و غربي به محكوميت دولت تركيه.
ايرانيان فطرتا" هرگز موافق جنگ و خونريزي نبوده و نيستند ليكن هيچگاه در برابر تجاوز و اعمال قهرآميز بي تفاوت نبوده اند. شكي نيست كه مسئولين محترم جمهوري اسلامي ايران به حكام تركيه خواهند فهماند كه ايران در دفاع از حريم مرزهاي خود بسيار جدي است و اراده يك ملت پشتوانه اين جديت محسوب مي گردد.
مساله شرق و ديپلماسي بين المللي
نگرش تاريخي و كوتاه (8)
نوشته : م. پطروسيان
ترجمه اديک باغداساريان
برنامه هاي دولتهاي آنتانت در قفقاز: براي پياده كردن سياست استعماري خود ميان كشورهاي آنتانت مبارزه اي در گرفت و ايالات متحده آمريكا نيز در پي كسب نفوذ در منطقه قفقاز بر آمد. بسال 1919 فرانسه و انگليس مجبور شدند تحت الحمايگي ارمنستان را به آمريكا بدهند و بدين ترتيب كميته آمريكايي استقلال ارمنستان تحت رياست ويلسن تشكيل شد.
مأموريت هاربورد: بسال 1919 يك هيأت 50 نفري به رياست ژنرال هاربورد به منطقه قفقاز، خاور نزديك و ميانه فرستاده شد تا درباره شرايط آن مناطق كه براي آمريكا قابل توجه بود تحقيق كنند و به كنگره گزارشي دهد. در اين گزارش ذكر شده بود كه براي تأمين شرايط تحت الحمايگي حداكثر تا 200 هزار سرباز ضروري بود و پيشنهاد مي شد كه 2 لشكر (59 هزار سرباز) به ارمنستان فرستاده شود.
بررسي تحت الحمايگي ارمنستان در كنگره وسناي آمريكا: آمريكا براي تحكيم مواضع خود در ارمنستان استقلال آن كشور را در دوم آوريل 1920 به صورت دو فاكتور برسميت شناخت. در كنگره وسناي آمريكا مسئله تحت الحمايگي ارمنستان به مثابه كسب پايگاهي براي اعمال سياستهاي امپرياليستي مورد بررسي قرار مي گرفت. ليكن قولهاي آنان بطور مؤثر عملي نشد.
مذاكرات روسيه شوروي و ارمنستان: مذاكراتي ميان هيأت ارمني و روسيه شوروي و نيز روسيه با عثماني بطور همزمان صورت گرفت ولي پيشنهادهاي روسيه مورد قبول قرار نگرفت و هيأت ارمني نيز در خواستهاي غير عملي داشت.
پيمان صلح سور: روز دهم اوت 1920 در شهر سور فرانسه منعقد گرديد و تقسيمات جديد انجام شد. همچنين 19-26 آوريل 1920 در شهر سان رموي ايتاليا كنفرانسي تشكيل شده بود و متفقين تشكيل حكومت ارمني در بخشهاي ارمني نشين عثماني تا قبل از سال 1915 را مي خواستند در پيمان بگنجانند و همين امر در ماده 88 پيمان سور منعكس گرديد.
دسيسه هاي آنتانت: انگليس بخش اعظم قلمرو امپراتوري عثماني را به تصرف خود در آورده بود و بيشتر از كشورهاي ديگر در سركوبي جنبش كماليستي ذينفع بود لذا يونان را به لشكر كشي به آن كشور ترغيت مي كرد.
جنگ تركيه و ارمنيان: پاييز 1920 تركيه با سپاه 50 هزار نفري خود به ارمنستان حمله كرد ساري قاميش و كاغزوان را به تصرف خود در آورد و انگليس نيز از اين امر نگران نبود.
پيمان دوستي ارمنستان و روسيه شوروي: روز 28 اكتبر 1920 ميان دولت ارمنستان ولگران نماينده روسيه شوروي در ايروان منعقد گرديد و طبق آن روسيه تماميت و استقلال دولت ارمنستان را به رسميت مي شناخت ولي تركها در آن زمان قسمت اعظم ارمنستان را به تصرف خود در آورده بودند و اين پيمان اثر چنداني نداشت.
استقرار نظام شورايي در ارمنستان: سياست غيردورانديشانه داشناكها و ناتواني آنها در اداره كشور باعث اضمحلال اوضاع نظامي، سياسي و اقتصادي كشور شده بود و اين شكست بزرگ از قواي ترك مي رفت تا ارمنيان را يكبار ديگر در برابر كشتار دسته جمعي قرار دهد. لذا شورشي كه در كاروانسرا (ايجوان) پديد آمده بود باعث شد تا حكومت ارمنستان به صورت شورايي در آيد و از داشناكها خلع يد گردد (29 نوامبر 1920).
قرار داد آلكساندراپل: روز دوم دسامبر 1920 حكومت خلع شده براي تجديد حيات خود با تركها پيمان صلحي امضاء كرد كه به موجب آن تقريبا" ارمنستان دودستي در اختيار آنها قرار مي گرفت. قابل ذكر است كه دولت داشناك زماني اين قرار داد را منعقد ساخت كه رسما" دولت ارمنستان نبود.
كنفرانس لندن: در سال 1921 براي اولين بار قواي ترك توانست پيشروي يونانيان را متوقف سازد و اين امر باعث نگراني انگليسيان گرديد. لذا كنفرانسي رادر لندن تشكيل دادند تا به اين مسئله رسيدگي كنند.
ادامه دارد
خويشاوندي زبانهاي ارمني و ايراني
نوشته: اديك مهرابي
در پژوهشهاي زبان ايراني، مطالعه زبان ارمني يك ضرورت است.
در شماره ششم آپاگا مطلبي با همين نام از نظر خوانندگان گذشت. در پي آن پاره اي از دوستداران اين رشته نظريات خود را در تماس با بنده آشكار كردند. برخورد اين علاقمندان را عمدتا" مي توان به دو دسته تقسيم كرد.
1- كساني بودند كه مشابهت آهنگ و معني كلمه مشترك را حاصل تصادف مي دانستند و مي گفتند كه چگونه ممكن است پيش كسوتان زبان شناسي ارمني به اين نتيجه نرسيده باشند.
2- كساني هم با برخوردي آگاهانه تر با اظهار تعجب و پذيرش آن تأكيد بر پژوهشي ژرف تر داشتند كه در مجموع مايه دل گرمي و تشويق گرديد.
بيگمان زمان بهترين داوري را مي كند. در همين جا از مسئولين آپاگا سپاسگزارم كه فرصت انعكاس پژوهشهاي چند ساله ام را فراهم مي كنند.
در اين شماره نيز با مقدمه اي كوتاه مي خواهم، 1- گسترش معني و هم ريشگي واژه KOJ يا KOJAK را در زبان ارمني با صورتهاي مانده در ايراني بسنجم.[1]
2- براي اثبات اين فكر از شواهد زبانهاي ديگر ايراني و اروپايي هم بهره مي گيرم تا مطلب غني تر گشته و در چشم صاحبنظران مستند و مستدل گردد.
استاد و زبان شناس نامي ارمني هراچيا آجاريان در مقدمه فرهنگ ريشه شناسي ارمني مي نويسد. "هنوز صدها لغت هست كه ريشه يابي نشده اند و اين كار به عهده آيندگان است".
با اين تلاشها اندكي از اين كار مشكل را به دوش مي گيرم. اميد كه با برخورداري از نظرات علمي آموخته هاي خود را افزون تر نمود و بتوان شوري تازه در دل دوستداران ايجاد كرد.
اين مباحث گنجينه لغات ايراني را پر بار كرده و در پالودن فارسي كارساز مي افتد.
بايد دانست زبانهاي ارمني و ايراني داراي بنياني مشترك هستند و بعيد مي نمايد كه واژگان ابتدايي ديگري كه يادآور گذشته هاي دورشان باشد يافت نگردد و طبعا" كشف آنان از پس هزاره ها مغتنم و تحولات تاريخي لغت نيازمند بازسازيهاي اصولي و كارشناسانه است. از پس هزاره ها هم هستند كلماتي كه تنها در يوناني و ارمني، هندي و پهلوي و يا ارمني و كردي و آلماني مانده اند.
در واژگان زير از ميان چندين معني آنان تنها به ذكر دو معني كه در اينجا نياز است بسنده مي كنيم.
در زبان فرانسوي كلمه bouton با دو معني 1- غنچه 2- تكمه (لباس و هر نوع شاسي) گسترش معني يافته است.
در زبان سوئدي نيز knopp 1-غنچه 2- تكمه را هم از همان ريشه با اندك تغييري knapp مي گويند.[2]
در زبان كردي نيز پشكوش peshkosh، 1- غنچه گل و گياه و 2- تكمه هم معني مي دهد[3].
در زبان ارمني نيز كوجاك يا كوج هم به معني 1- غنچه است و هم به معني 2- تكمه رايج است. 3- همچنين بمعني دانه و هسته نيز مي باشد كه عينا" زبانهاي محلي و ادبي ايران نيز برابر هاي خود را به روشني نمايان مي سازند و دليل ديگري است از يگانگي و گسترش آن كه در فرهنگ آجاريان اشاره اي بدانها نشده است[4].
باچنين شواهدي، وجود چنين ارتباطي هم در فارسي احتمال منطقي يافت كه براي نخستين بار پيشكش مي گردد.
شواهد ايراني: 1- در فارسي گلپايگانيkujak[5] به چغاله زردآلو و بادام و هلو گويند كه روشن است چغاله، همان ميوه نشكفته (غنچه) و شكل كوچك گل و گياه است. زيباتر اينكه در روستاهاي خم پيچ و خرپيون گلپايگان بگونه (قوژك) تلفظ مي شود. اين دو سپس با بدل شدن حرف ك آخر به ه كه نمونه دارد به گوژه و غوژه و غوزه بدل مي شوند. غوژه همان غوزه و بمعني غنچه گل باشد و غلاف پنبه را گويند كه هنوز پنبه از آن بر نياورده باشند. برهان ج3، ص1426.
گوژه= غوزه پنبه، فرهنگ جهانگيري و ناظم الاطباء و غلاف خشخاش (ناظم).
گوزك= غوزه، يادداشت مرحوم دهخدا، در صفحه 537 لغت نامه.
2- شواهد براي تكمه
از آنجا كه شكل عمومي و فراگير غنچه ها و تكمه ها گرد و مهره مانند و كوچك است و به هم مانندگي دارند، بايد پذيرفت كه ريشه يا واژه كوج به تكمه و چيزهاي گرد تواما" اطلاق شده است.
koj- مهره سفيد كم قيمت و بمعني مطلق قلاب آمده. برهان 1597.
kajak- مطلق قلاب را نيز گفته اند. برهان 1598.
kajae- نوعي مهره آبي رنگ... واژه نامه راجي ص 215 حسين صفري.
kocha- انگشتر بي نگين يعني حلقه اي باشد از طلا و نقره، برهان 1600.
منطقا"، gu در گويش سمناني با نگهداشتن معني تكمه را مي توان گوج دانست و به همين جا پيوند مي خورد كه حرف آخر آن افتاده و اين در زبانها قاعده است.
المه سوراخ دگمه از قيطان دگمه قيطاني است نامش گو[6].
بالاخره نمونه ارزشمندي كه همريشگي موارد بالا را اثبات مي كند با دو معني مورد بحث داريم:
gezhak- 1-دكمه هاي صدفي پيراهن 2- مهره هاي كبود رنگ گردن حيوانات[7].
3- شواهد براي تخمه ها و دانه ها
koj , kojak ، تخم و هسته گل و گياه و دانه گياه نزديك سبز شدن[8].
زرتشتيان يزد و كرمان kowchak ، تخم گل زردوك (زعفران)[9].
در گويش قاين گوجي، هر چيز گرد و دانه ها را گويند.
kochula ، تخم درخت ووميكه، ميوه اين درخت...... 12 تا 15 دانه تخم شبيه تكمه دارد[10].
گويش قاين گوجي دانه، حلقه هاي بهم بافته. در گيلكي گلابي جنگلي را براي داشتن دانه هاي زياد و درشت خوچ مي گويند.
گوژده- جهودانه (فرهنگ رشيدي).
اكنون كه روشن مي گردد كوج يا گوژ همزمان تخمه و تكمه را مي سازد، آيا منطقي نخواهد بود يگانه بودن ريشه، معني و آهنگ تخمه و تكمه را هم بپذيريم. اين نتيجه هم بدست آمده است.
به ياد آكادميسين پرفسور ادوارد جرباشيان اديب نامي ارمن
ا.گرمانيك
جامعه ادبي ارمني شب دهم اوت 1999 مصادف با 19 امرداد ماه 1378 در سوك از دست دادن يكي از چهره هاي درخشان صحنه زبان و ادبيات، فقه اللغه ارمني، ارمني شناسي و نظريهپردازي و نقد ادبي نشست.
آكادميسين ادوارد جرباشيان 24 سپتامبر 1923 (2 مهر 1302) در ايروان چشم به جهان گشود. وي تحصيلات خود را در رشته فقه اللغه (فيلولوژي1950) به اتمام رساند و در سال 1965م. (1344 ه.ش.) موفق به اخذ درجه دكتري شد و دو سال بعد به اخذ درجه پرفسوري نايل آمد و در سال 1970 بعنوان چهره سرشناس ادبي پذيرفته شد. وي در سال 1974 به عنوان عضو وابسته و در 1982 به عنوان عضو اصلي فرهنگستان (آكادمي) ملي علوم ارمنستان برگزيده شد.
روانشاد جرباشيان از سال 1950 به بعد در دانشگاه دولتي ايروان رشته نظريه ادبي، زيبايي شناسي و ادبيات قديم و جديد تدريس مي كرد و بطور همزمان سردبير ماهنامه ادبي(62-1961)، "خبرنامه دانشگاه ايروان" (77-1967) بود. وي رئيس بخش نظريه ادبي انستيتوي ادبيات مانوك آبغيان (وابسته به آكادمي علوم) (70-1966) و كرسي زيبايي شناسي و نظريه ادبي دانشگاه ايروان (78-1972) و از سال 1977رئيس انستيتوي ادبيات ياد شده و عضو هيئت رئيسه آكادمي ملي علوم ارمنستان بود.
بخش اعظم آثار و پژوهشهاي ادوارد جرباشيان به مباحث نقد و بررسي ادبي، مسايل مختلف ادبي، تاريخ سبكهاي هنري و مكاتب ادبي و مسايل تيپولوژي اختصاص دارد. او بطور همه جانبه ويژگي هاي شعر ارمني را بر اساس اصول علمي مورد پژوهش و تحقيق قرار داده است. سير تحولي ايجاد و ترقي شعر نو ارمني را مورد تفحص دقيق قرار داده آثار بسياري از نويسندگان و شعراي ارمني را نقد و بررسي نمود. وي بخاطر اين آثار پژوهشي موفق به دريافت نشان دولتي شد.
برخي از آثار زنده ياد آكادميسين ادوارد جرباشيان بقرار زير است:
"منظومه در ادبيات كنوني ارمني" (1955)، "منظومه هاي تومانيان" (1964)، روبن سواك" (1965)، "جهان بيني و استادي" (1967)، "قصايد تومانيان" (1969)، "مسائل ادبي" (1976)، "ميساك مسارنتس" (1977)، "نظريه ادبيات" (1980)، فرهنگ تشريحي واژه هاي ادبيات شناسي" (همراه ه. ماخچانيان) (1980)،"چهار قله" (1982)، "زيبايي شناسي و ادبيات" (1983)، " نظريه هاي نقد ادبي" (1993).
نگاهي به تاريخ ارمنيان (3)
جدول رويدادها
اديک باغداساريان
دسامبر 1914- ژانويه 1915- عمليات جنگي ساريغاميش، شكست بزرگ ارتش تركيه.
7آوريل- 6مه 1915- دفاع قهرمانانه اهالي ارمني وان.
24آوريل 1915- تبعيد و قتل متفكرين ارمني استامبول توسط حكومت تركيه.
1916-1915- كشتار جمعي ارامنيان در تركيه.
اوايل فوريه 1916- عمليات جنگي ارض روم. شكست ارتش تركيه.
27فوريه1917- پيروزي انقلاب بورژوا دمكراتيك فوريه در روسيه. برچيده شدن استبداد تزاري.
25اكتبر1917- انقلاب سوسياليستي اكتبر در روسيه.
29دسامبر 1917- شوراي كميسرهاي خلق روسيه شوروي تصويبنامه "درباره ارمنستان تركيه" را صادر نمود.
ژانويه 1918- رخنه قواي ترك به ماوراء قفقاز.
12مارس 1918- ارتش تركيه ارض روم را تصرف كرد.
15مه1918- قشون تركيه آلكساندراپول را تصرف كرد.
26-22مه 1918- نبرد قهرمانانه سارداراباد.
28-25مه 1918- نبرد قهرمانانه قره كليسا.
26مه 1918- سيم ماوراء قفقاز از هم پاشيد.
28مه1918- شوراي ملي ارمني در تفليس در مورد اعلام "جمهوري مستقل" ارمنستان تصميم گرفت.
4ژوئن 1918- قرار داد صلح ميان تركيه و ارمنستان در باطوم منعقد مي گردد كه بر اساس آن تركيه بخش عظيمي از ارمنستان را تصرف مي كند.
31ژوئيه 1918- سقوط كمون باكو.
10 اوت1920- عقد عهد نامه سور.
22سپتامبر 1920- حمله ارتش تركيه به ارمنستان.
29نوامبر 1920- كميته انقلاب ارمنستان در ايجوان اعلاميه تشكيل جمهوري شوروي سوسياليستي ارمنستان را منتشر ساخت.
14فوريه 1921- آزاد سازي "منطقه بيطرف" لوري از يوغ منشويكهاي گرجي.
دسامبر1921- اولين مهاجرت ارامنيان خارج به ارمنستان شوروي آغاز گرديد.
ژانويه 1922- اولين تئاتر دراماتيك دولتي در ايروان افتتاح گرديد.
دسامبر 1922- كنسرواتوار دولتي در ايروان افتتاح شد.
آوريل 1925- افتتاح انستيتوي علوم و هنر ارمنستان شوروي در ايروان.
مه 1926- اولين نيروگاه آبي ايروان مورد بهره برداري قرار گرفت.
آوريل1932- اتحاديه نويسندگان ارمنستان شوروي تشكيل شد.
ژانويه1933- تئاتر دولتي باله و اپرا در ايروان افتتاح گرديد.
ژوئن 1935- شعبه ارمني آكادمي علوم اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي در ايروان تأسيس شد.
سپتامبر1939- برگزاري جشن هزارمين سالگرد "داويت ساسوني".
29نوامبر 1943- آكادمي علوم جمهوري شوروي سوسياليستي ارمنستان تأسيس شد.
ژوئيه 1946- اولين كاروان ارامنيان مهاجر پس از جنگ جهاني دوم وارد
ارمنستان شوروي گرديد.
مه1962-1600-امين سال تولد مسروپ ماشتوتس خالق حروف ارمني در ارمنستان شوروي و بين ارامنه خارج جشن گرفته شد.
اكتبر1963- 250-امين سالگرد تولد سايات نووا شاعر بزرگ ارمني.
آوريل1965- برگزاري50-امين سالگرد قتل عام ارامنه در ارمنستان شوروي و مهاجرنشينهاي ارمني.
سپتامبر 1969- صدمين سالگرد تولد شاعر بزرگ ارمني هوانس تومانيان برگزار شد.
دسامبر1969- برگزاري جشن صدمين سالگرد تولد كوميتاس موسيقيدان بزرگ ارمني.
دسامبر 1988- زلزله بزرگ در ارمنستان.
سپتامبر 1991- اعلام جمهوري ارمنستان.
پايان
به ياد شادروان
دكتر گارگين ساروخانيان عضو اصلي فرهنگستان علوم پزشكي ايران
تهيه كننده اديک باغداساريان
دكتر گارگين ساروخانيان در سال 1302 شمسي (1923 ميلادي) در شهر تفليس ديده به جهان گشود و هفت سال بعد همراه والدين به تبريز مهاجرت نمود. وي تحصيلات عالي خود را در دانشكده پزشكي دانشگاه تهران بپايان رساند و رشته تخصصي بيماري هاي كودكان را در دانشگاه هاي كاليفرنيا و هاروارد ايالات متحده آمريكا گذراند.
ايشان از سال 1339 بعنوان استاد دانشگاه تهران دعوت به همكاري گرديد. وي نقش فعالي در سازمان هاي بين المللي پزشكي و بهداشت ايفا نمود و چندين بار نماينده ايران در كنگره ها و سمينارهاي جهاني بود.
دكتر ساروخانيان غير از علوم پزشكي در زندگي اجتماعي و فرهنگي جامعه ارمني ايران نيز نقش فعالانه اي ايفا كرد. وي در سال 1362 به افتخار بازنشستگي نايل آمد و بويژه در انجمن پزشكان ارمني ايران فعاليت نمود.
شادروان دكتر گارگين ساروخانيان در سال 1970 به عضويت فرهنگستان علوم پزشكي ايران انتخاب شد و فعاليتهاي علمي خود را ادامه داده تجربيات خود را در اختيار مهمترين سازمان پزشكي اين مرز و بوم قرار داد.
ايشان روز ششم تير ماه 1378 در دفتر كار خود در اثر سكته قلبي دار فاني را وداع گفت. روانش شاد و راهش مستدام باد.
پروفسور هاكوپ مانانديان نخستين ارمني عضو آكادمي علوم
نوشته: لئون كانسيان
ترجمه: تامار پانوسيان
در اواخر سال 1873 در ناحيه ماردا واقع در آخالسخا (واقع در گرجستان امروز) نخستين فرزند خانواده هامازاسپ جنگل بان يعني هاكوپ متولد شد. تحصيلات ابتدايي را در مدرسه كارابتيان واقع در زادگاه خود كسب نمود و سپس در تفليس ادامه داد. آنگاه با حمايت توانمندان ارمني مانتاشيان و آكوپوف راهي آلمان گرديد و در رشته فلسفه دانشگاه ينا پذيرفته شد آنگاه رشته خاورشناسي در دانشگاه هاي لايپزيك و استراسبورگ را گذراند و نزد نامداران زبانشناسي و خاورشناسي آن عصر تلمذ كرد و موفق به اخذ درجه علمي دكتري فلسفه شد (تز دكتري او "پيرامون اثر مربوط به تاريخ اران") يكي از آثار پر ارزش هاكوپ مانانديان تفحصات او در زمينه آثار ارسطو، بيكن، منتسكيو، روسو، كانت و هگل است. او در سن پتربورگ در طول يك سال موفق شد درجه فوق ليسانس در رشته فيلولوژي (فقه اللغه) ايراني-ارمني اخذ كند. وي غير از زبان مادري به زبان هاي فارسي، روسي، گرجي، فرانسه، انگليسي، يوناني قديم، لاتين، آشوري، سانسكريت، عبري و زبان قديمي ارمني (گرابار) تسلط داشت.
جوان 25 ساله مجهز به علوم همه جانبه به ارمنستان بازگشت و بيش از سه دهه به امر تعليم و تربيت پرداخت. او در اچميادزين با شخصيت هايي چون كوميتاس، ميابان (گالوست تر مگرديچيان)، هوانس هوانيسيان، هراچيا آجاريان، مانوك آبغيان، سدراك ماندينيان و ديگران صميميت خاص پيدا كرد. او در اينجا همراه با پروفسور آجاريان اقدام به چاپ مجموعه تحقيقي "گواهان جديد ارمني" نمود.
مانانديان در مركز روحاني ارمنيان جهان با دوشيزه واروارا دختر آلكساندر مانتاشيان ازدواج كرد و شاعر بزرگ ارمن هوانس تومانيان مجري ضيافت و كوميتاس موسيقيدان شهير ارمني نيز رهبر آوازها و موسيقي بود. خريميان هايريك جاثليق كل ارمنيان دنيا در اين مراسم سخنراني كرد و ازدواج آنان را تبريك گفت.
اوسپس مشغول تدريس زبان ارمني و تاريخ ادبيات ارمني و آلماني شد و ده سال نيز بعنوان حقوقدان در دادگاه استاني باكو خدمت كرد. ضمن اينكه در مراكز آموزشي به تدريس ادبيات و اقتصاد سياسي نيز همت مي گمارد. او در سال 1921 بعنوان اولين رئيس دانشگاه دولتي ايروان برگزيده شد و ضمنا" كرسي هاي خاورشناسي و تاريخ باستان ارمنيان را نيز رهبري كرد.
او در اواسط دهه سي تدريس را كنار گذاشت و وقت خود را كلا" مصروف پژوهشهاي علمي نمود. از نظر ژرفاي ديدگاه هايش در زمينه ارمني شناسي در صدرعلوم ارمني شناسي درخشيد. وي جزء اولين دانشمنداني بود كه بطور علمي تاريخ سياسي و اجتماعي-اقتصادي ارمنيان را بررسي نمود و چندين جلد اثر تحقيقي به جامعه علمي تقديم كرد. به گفته آكادميسين مشهور روس بوريس گلبوف "او به تنهايي بيش از آن كار كرد كه تمام پيشينيانش قبل از او انجام داده بودند". يكي از كارهاي اساسي او در زمينه تعليم و تربيت براندازي نظام سنتي-خرافي و غير علمي و جايگزيني آن با ديدگاه هاي جديد بود و در اين راستا نقش آموزش و پرورش در ترقي و تكامل اخلاقي و مادي را نشان داد و در اين زمينه مقالات متعدد در نشريات آن زمان منتشر كرد و مشتركا" نشريه ارمني شناسي را پايه گذاري و سردبيري نمود و ديدگاه هاي جديد و مفيدي در امور علمي و آموزشي بچاپ رسانيد.
كليه آثار مانانديان مستند و مستدل هستند. از جمله مكاتبات او با دانشمندان و شخصيت هاي بزرگ جهان (ن. مار، آ. لوناچارسكي، و. بروسوف، م. گوركي، آ. ميه، گ. هاروتيونيان، ه. تاشيان، لئو، گ. خالاتيان و غيره) داراي ارزش علمي فراواني است و عمدتا" در كتابخانه نسخ خطي ماتناداران نگهداري مي شوند.
يكي از جنبه هاي مهم آثار مانانديان اين است كه حيطه تحقيقاتي او از مرزهاي ملي پا فرا نهاده بسياري از آنها براي تاريخ كشورهاي آسياي مقدم، بويژه ماوراء قفقاز داراي ارزش فراواني است.
پروفسور هاكوپ مانانديان در سال 1939 بعنوان اولين آكادميسين ارمني به عضويت اصلي آكادمي علوم اتحاد شوروي برگزيده شد. چهار سال بعد به عضويت اصلي آكادمي تازه تأسيس ارمنستان در آمد. او عضو همه آكادمي هاي علوم كشورهاي ماوراء قفقاز، برنده جوائز متعدد دولتي داخلي و بين المللي بود و بعنوان عضو افتخاري آكادمي بسياري از كشورهاي جهان برگزيده شد.
پروفسور مانانديان در ماه فوريه 1952 چشم از جهان فرو بست و در مقابل ساختمان دانشگاهي به خاك سپرده شد كه اولين رئيس آن بود.
جايگاه رباعيات نظامي در شعاع كلي رباعي سده 12م.
دكترآرمانوش كزمويان
بررسي مجموعه رباعيات قرن 12 ميلادي نشان مي دهد كه اين سبك شعري در 3 جهت درباري، فلسفي-صوفيانه و شهري تحول يافته است.
رشد شهر در سده هاي رشد پديده هاي بازار و صنعتگري در شهر نمي توانست در ادبيات منعكس نشود. خصوصا" درسبك رباعي كه يكي از محبوب ترين سبكهاي ادبيات در نزد مردم ايران زمين است.
رباعي با فشردگي و انعطاف خاص به بهترين وجه مي تواند نياز زمان را در خود منعكس كند. رباعي در قرن م12. وارد زندگي اقشار مختلف جامعه شده بود. اين سبك در دربار نقش مداحي و تفنن ادبي، در مجامع روشنفكران رنگي فلسفي و صوفيانه بخود مي گرفت، در حومه هاي شهرها توسط صنعتگران شاعر (سوزني، جوهري و غيره) به كار گرفته شد.
رباعي در قرن 12 م. نه تنها مردمي ترين و دست يافتني ترين سبك شعري كه بازيگر نقش هنري حامل بار عقيدتي نيز بود.
اديب مشهور ايراني محمد محجوب در باره رباعي مي نويسد : "شعر دوره سلجوقي با شعر ادوار قبلي و بعدي هيچگونه تفاوتي ندارد و از رباعي نويسان اين عصر تنها خيام قابل توجه مي باشد. وي نيز از نظر گويندگي مزيتي به ديگران ندارد. بزرگي وي تنها در عمق معاني رباعيات است". (محمد محجوب تحول شعر فارسي ص 574).
اما بررسي هاي ما نشان مي دهند كه رباعي مراحل مختلف تحول را پيموده است و بعنوان نمونه رباعي در دوران سلجوقي تفاوت ريشه اي و اساسي با رباعي عهد غزنوي دارد.
اگر وجه مشخصه رباعيات عهد غزنوي وجه تزييني آنست و معشوق موجودي است برخوردار از زيبائي هاي جسمي و در عين حال سنگدل و بي مهر است، در اينجا عشق جبرا" بلا جواب و درماتيك است. زيبائي هاي معشوق سرچشمه رنجهاي شاعرند. (قهرمان ليريك يا قهرمان شعري كه اساسا" جدا از خود شاعر ارزيابي مي شود). شاعر در رباعي اصلا" حضور ندارد اگر هم حاضر است در وضعيتي فلاكت بار قرار دارد. همراه با اين غياب شاعر توصيف حالات روحي و رواني وي نيز غايب است. تصوير معشوق در تداوم و تسلسل تشبيهات و تمثيلات خاص جواهر آلات از قبيل در و گوهر و مرواريد و زر و سيم و تصاوير ظريف و مجلل و محيط اشرافي شكل مي گيرد. در دوره هاي بعدي كه شرح حالات روحي و رواني شاعر به رباعي وارد شد تصوير و پرتره معشوق به امري درجه دوم تنزل يافت.
محتواي رباعي نيز تغيير كرد. تصاوير معمولي از زندگي روزمره تيپ هاي جديد (رند، قصاب، دلاك و غيره) مطرح شدند، تشبيهات و بدايع غامض ساده تر شد و به تفكر مردم عامي و طرز درك ايشان از زيبائي نزديكتر شد. نظامي كه رباعيات بخش كوچكي از آثارش را تشكيل مي دهد به نوبه خود بغير از رباعيات سنتي و تزييني نمونه هاي جالبي از رباعي نوع اخير را نيز ارائه مي دهد كه ما در اينجا مطرح مي كنيم:
اي رفته زمن، كجات جويم؟ چه كنم؟ غمهاي ترا پيش كه گويم؟ چه كنم؟
دانم كه ترا بيش نخواهم ديدن از خون جگر ديده نشويم چه كنم؟
در زير بناي اين رباعي ضديت عاشق و معشوق و فراق قرار دارد يعني عواملي كه براي شعر فارسي داراي ارزش سنتي هستند. اما چنانكه مي بينيم در مورد زيبائي ايده آل زنانه صحبتي نيست. تم اصلي همانا رنج و حرمان شاعر و تأثرات و تألمات اوست. شيوه هاي شاعرانه از قبيل تشبيهات و تمثيلات و بدايع به حداقل مي رسند. در پي حذف تصاوير پر جلا و پر زرق ، بدعت هاي پر شماري به شعر وارد مي شوند كه از آن جمله اند ريتم هاي نو فصاحت و پرسش شاعرانه بصورت جملات منفصل (هنگامي كه هر مصرع جمله كاملي نيست) پرسش آهنگين و غيره.
اين گروه از رباعيات ابراز كننده سبك حماسي است يعني سبكي كه مختص نظامي است. رفتن معشوق در اين رباعي عاملي است براي ايجاد جنبش و حركت ، اين نيز بنوبه خود مغاير با رباعي ساكن بي حركت و تزييني درباري است. براي مثال دو رباعي از نظامي و عنصري را با هم مقايسه كنيم:
عنصري
شاه حبش است زلفت اي بدر منير از عنبر تاج دارد از لاله سرير
تو شسته همي كني گل سرخ بقير من شسته همي كنم بخوناب زرير
نظامي
اي ديده، نديده اي كه جانان مي رفت؟ بر گريه من چگونه خندان مي رفت؟
دل دامن جان گرفت و جان دامن دل او بر همه آستين فشانان مي رفت
در اينجا ديناميسم و حركت عاشق احساس عاشقانه وي را رئاليستي تر و واقعي تر مجسم مي كند . مي توان يك قدم فراتر نهاد و اعلام نمود كه در رباعي شهري موتيف جديدي هست كه آنرا بايد هماهنگي و هارموني عشق ناميد.
اين موتيف بصورت بارزي در رباعيات سوزني سمرقندي نمود مي يابد:
گر دشمني اي نگار و گر با من دوست گر بوسه دهي و گر طپانچه زنيم
پيوسته نيي چون با تو من در يك پوست چون دست و لب تو در ميانست نكوست
ديديم كه رباعي پارسي در قرن 12م. طيف وسيع شنوندگان خود را داشت و تمام جهات زندگي شهري را منعكس مي نمود. اين عامل به نوبه خود زيبايي سبك را در رباعي تنزل مي داد و آنرا با سليقه هنري مردم عامي منطبق مي نمود. هر شعراز رنگي نو و مضمون و قدرت نبوغ و ماهيت و تعلق اجتماعي و شخصيت شاعر برخوردار بود.
نتيجه اينكه سبك رباعي راه تحول خود را در بستر مسائل تاريخي و اجتماعي و با وفاداري به قوانين آن طي نمود.
دختري كه منتظرم بود
نويسنده : مكرتيچ آرمن
برگردان: محمد باقري
آشنايي :
مكرتيچ آرمن نويسنده معاصر ارمني به سال 1905م در ارمنستان متولد شد. جز داستان، مقاله هايي در زمينه تئوري ادبي، زبان شناسي و هنر عاميانه نوشته است. مترجم نيز هست.از آرمن بيش از سي كتاب منتشر شده كه از مهمترين آنها "زيبده"- در باره رهايي زنان آذربايجان_ است.
***
در خيابان، بي هدف، پرسه مي زدم كه كسي صدايم زد: "روبن!"
دختري به سويم مي دويد باريك اندام و كم سن و سال، شايد دو سالي جوانتر از خودم كه در چهره زيبايش نوعي حالت كودكانه موج مي زد. بي ترديد، او را مي شناختم، ولي از كجا؟ راستي او كه بود؟
دستم را گرفت و مثل بچه ها آن را سخت فشرد و گلايه سر داد: "آخر چرا، روبن؟ هيچ مي دوني چند وقته منتظرتم!"
بي فايده بود، گفتم: "سلام".
" پنج روزه كه من اينجام. امروز هم دارم ميرم. چه مي شه كرد؟ دست خودم نيست. جدي ميگم. از همه دخترا سراغتو گرفتم بلكه پيدات كنم، ولي هيچكدوم نمي دونستن."
قاعدتا" بايد او را مي شناختم، و اين نمي بايست اولين ديدارمان بوده باشد. چطور امكان داشت كه يكسره فراموشش كرده باشم؟ تازه، دخترهايي را هم كه مي گفت، نمي شناختم. بي گمان، او خودش از هر دختر ديگري كه مي شناختم دوست داشتني تر بود. چطور ممكن بود همچو كسي را از ياد برده باشم؟
دخترك ادامه داد: "خوب، همه چيز رو راجع به خودت برايم تعريف كن. اين مدت بهت چطور گذشت؟ الان چيكار مي كني؟ هنوزم همون ديوونه هميشگي هستي يا حواست سر جاش اومد؟ افسوس كه دو ساعت ديگه بايد راه بيفتم."
طوري حرف مي زد كه گويي خيلي به هم نزديك بوده ايم؛ و آنقدر شيرين و خودماني بود كه قبل از هر كاري در آغوشش كشيدم. آيا زماني عاشقش بوده ام؟ در اين صورت ممكن نبود كه دوباره عاشقش بشوم؟ او درست چنان دختري بود كه آدم مي توانست دل به عشقش بسپارد. ولي من حتي اسمش را بلد نبودم! چطور مي توانستم اسمش را بپرسم كه رنجيده نشود؟ به علاوه، اين چه دردي را دوا مي كرد؟ هيچ! پس هر چه پيش آيد خوش آيد! شايد ضمن گفتگو حرفي بزند كه همه چيز را روشن كند. ولي او راجع به خودش چيزي نمي گفت و تمام حواسش به من بود و به حرفهايي كه بايد مي زدم.
"يه چيزي بگو، روبن! به نظرم مي آد كه پاك عوض شده اي. اون وقتا چنان يكريز حرف مي زدي كه كسي جلودارت نبود. ببين، دوست دارم باز هم همون جور باشي. نمي شه باز همون روبن ديوونه اون وقتا باشي؟ اه..." و پس از وقفه كوتاهي ادامه داد: "نكنه مزاحمت شده باشم. داشتي جايي مي رفتي؟"
گفتم: "نه، ابدا" ."
"منو ببخش كه اون جوري بهت پريدم. با هيچكس ديگه اي ممكن نبود اين كارو بكنم. خوب پس، بذار دستتو بگيرم. اين قدر هم تند نرو، پا به پاي من بيا!"
سعي كردم همان طور كه او مي خواست راه بروم ولي رفتارم كمي ناشيانه بود.
هيچ! مطلقا" هيچ چيز به خاطرم نمي آمد.
بايد چيزي مي گفتم. اما از چه موضوعي مي شد حرف زد؟ كاش اقلا" سر نخي گيرم مي آمد كه هميشه راجع به چه چيزهايي حرف مي زديم، كاش مي دانستم كه با چه كسي طرف صحبت هستم!
از من خواسته بود كه راجع به خودم صحبت كنم، و من هم بايستي همين كار را مي كردم. چاره اي نبود. اما اين باعث مي شد كه چيزي در باره او دستگيرم نشود. همچنان كه در ذهنم كنكاش مي كردم تا موضوعي براي شروع صحبت پيدا كنم، ناگهان توقف كرد.
"ببين! يك دقيقه بايد برم به يكي از دخترها سر بزنم. همين جا منتظرم باش. غيبت نزنه ها! زودي بر مي گردم". از دروازه اي تو رفت. ساختمان بزرگي در حاشيه خيابان بود كه درش به حياط باز مي شد. چندين خانه كوچك در اين حياط بود. كاش اقلا" مي فهميدم كه وارد كدام خانه شده است. در اين صورت، مي توانستم فردايش بيايم و از آنها بپرسم دختري كه روز قبل به ديدارشان رفته چه كسي بوده. اما اينها افكار پوچي بيش نبود؛ چون اصلا" نمي دانستم كه وارد كدام خانه شده است.
ده دقيقه گذشت و از او خبري نشد. نكند اين دخترك ساخته و پرداخته تصوراتم بوده است. يعني ممكن بود همه اينها از نوشيدن يك شيشه آبجو ناشي شده باشد؟ ولي او در نظرم كاملا" واقعي جلوه كرده بود.
بيست دقيقه گذشت. ديگر باورم شده بود كه دختري در كار نبوده و اين ديدار در عالم خيال رخ داده است. براي آخرين بار نگاهي به ساختمان انداختم، آهي كشيدم و آرام به راه افتادم. اصلا" برايم مهم نبود كجا مي روم، ولي همان سمتي را در پيش گرفتم كه ما، يا درست تر بگويم من، از آنجا آمده بودم. شايد اين تنها تلاش ممكن براي بازگشت به دامان واقعيت بود.
"روبن!"
دورو برم را نگاه كردم. همان دختر بود كه شتابان به طرفم مي آمد.
"پس مي خواستي جيم بشي، آره؟"
به حالتي گناهكارانه گفتم: "نه، نه. فقط داشتم بالا و پايين قدم مي زدم." نفس راحتي كشيدم، پس او واقعي بود!
" خوب ديگه روبن، زياد وقتتو نمي گيرم. تو خونه دوستم زياد معطل شدم، حالا بايد عجله كنم. اسبابام رو هم هنوز نبسته ام."
سر نبش خيابان ايستاديم. مي خواست چيزي بگويد كه اتوبوسي پيدا شد. "اوناهاش! با همون اتوبوس بايد برم. نه، بدرقه ام نكن. ممكنه كسي ما رو با هم ببينه و اذيتم كنه. تو اين پنج روز با كسي بيرون نرفته ام، الان هم تو اين لحظات آخر خوب نيس منو با يه مرد جوون ببينن. مواظب خودت باش، روبن عزيز."
درست قبل از سوار شدن به اتوبوس، برگشت و فرياد زد: "نامه بنويسي ها! آدرسم رو كه مي دوني. اگه تو اول نامه ننويسي، منم نمي نويسم."
چيزي نمانده بود پشت سرش سوار اتوبوس شوم كه درهاي آن به رويم بسته شد. به اين ترتيب، پرونده راز كوچكي در زندگي من نيز بسته شد؛ رازي كه هرگز قادر به كشف آن نخواهم بود.
آن دختر با اتوبوس از من دور شد. بعد از آن ديگر هيچگاه او را نديدم و خبري از او نيافتم. اما، ياد او در سينه ام پاينده است و هرگز فراموشش نمي كنم؛ هر چند كه كاملا" برايم ناشناخته است.
از آن روزگار سالها مي گذرد. در اين مدت، عشق واقعي را شناخته ام. با زنهاي فوق العاده اي آشنا شده ام، ولي اغلب مي انديشم دختري كه منتظرم بود شايد از همه آنها بهتر باشد. شايد همو مي توانست تنها عشق بزرگ زندگيم بشود. شايد هم اشتباه مي كنم. اما همين ندانستن واقعيت امر است كه سرگشته ام مي كند. با اين حال، يك چيز مسلم است: من هنوز چشم به راه دختري هستم كه زماني منتظرم بود.
راستي كجا هستي؟ از اينكه برايت نامه نفرستاده ام، نرنج. من نشانيت را از ياد برده بودم، نامت را از ياد برده بودم، خودت را از ياد برده بودم. مي دانم كه چنين وضعي برخورنده است. ولي واقعيت امر همين است. آخر مگر خودت نمي گفتي كه من ديوانه ام؟ پس اين بي عقلي را بر من ببخش كه دختري چون تو را از ياد برده بودم. من هم به سهم خود محكوم شده ام كه تا آخر عمر نتوانم دوباره فراموشت كنم. تو مهربان و صميمي بودي، به خاطر همين است كه مي گويم: چه حالا و چه در آينده، هر طور كه آن موقع بودي، درست همان طور باقي بمان. اگر هم دوباره پيش آمد كه مرا تصادفا" در خيابان ديدي، باز هم به نام صدايم كن! اين بار خاموش نخواهم ماند. اين بار هزار سخن شيرين در گوشت خواهم گفت. اما پيش از هر چيز، از دختري كه منتظرم بود، خواهم پرسيد:
"تو كيستي؟"
ادبيات
شب ظلمات
آندرانيك آندرياسيان
مدادش را لاي كتاب گذاشت و به طرف پنجره رفت. نسيم، شكوفه هاي تو حياط را مي جنباند. مشتي برنج آورد، لب پنجره ريخت و ايستاد. دستي پرده هاي پنجره روبرويش را كنار زد و گيسوئي چون دم اسب از پشت پنجره گذشت، صداي آوازي بلند شد، فاصله دو پنجره كمتر از هميشه بنظرش مي آمد، مي شد مثل پرنده اي پريد لب آن پنجره و دست به گيسوانش كشيد، مردمك چشمانش تكان نمي خورد، لحظه اي انگشت سبابه دختر را ديد كه كنار صورتش بالا و پايين مي رفت، خودش را از پنجره كنار كشيد و با قدم هايي بلند از طول اتاق گذشت. عقربه هاي ساعت ديواري به سرعت مي چرخيدند، مرد چند بار آب به سر و صورتش زد و از توي آينه سفيدي بال كبوترها را ديد كه روي لبه پنجره پنجه گرفتند و نشستند، وقتي دوباره كنار پنجره برگشت سه جوجه كبوتر بي اعتناء به او سبك و تند دانه مي چيدند، آفتاب داشت پشت ابرها و ساختمان ها محو مي شد، صداي پا كه بلند شد، روي صندلي نشست و كتاب را به سرعت باز كرد. زني كوتاه قد داخل شد، از كنار تابلوهاي آويزان گذشت و شلوار و پيراهن تيره اي را روي دسته صندلي خالي گذاشت:
"شب مقدسيه نبايد تنها ماند"
جلوي شمايل به خودش صليبي كشيد.
"برقا رفته، مي خواي برات شمع روشن كنم؟".
"نمي خواد مادر، ديگه كم كم بايد برم".
زن با قدم هاي كوتاه دور شد و صداي بسته شدن در پيچيد. او از جا بلند شد و كنار پنجره رفت، پنجره روبرويش تاريك بود، صداي اذان از جايي نزديك بلند شده بود. جايي ايستاد كه هميشه مي ايستاد، جايي كه از آنجا رشد شاخه هاي درخت حياط را تماشا مي كرد، پرواز پرنده ها و لانه هاي پنهان گنجشك ها را مي ديد وعبور سايه هايي آشنا كه سال هاي پيش بزرگ و ناآشنا بودند و حالا كوچكتر بنظر مي آمدند. جايي كه از ساختمان هاي دوروبرش كه تنگ و بي شكل در هم پيچيده بودند، صداي آدم ها را مي شد شنيد،تك و توك ستاره ها را ديد كه بين فاصله ابرها چشمك مي زدند، جوجه كبوترها كنار پنجره پرهايشان را تكاندند. روشنايي ضعيفي توي پنجره مقابل ريخت و سايه لرزان نور روشنتر شد، دستي پرده ها را بست، پشت پرده سايه اي محو را ديد كه مثل دم اسب تكان مي خورد، بعد سايه ديگري كنارش آمد و با هم يكي شدند. او تكان نخورد، بوي خاك را شنيد و صداي باد را كه لا به لاي ساختمان ها مي پيچيد، سايه ها دو تكه شدند و صداي مردانه اي پيچيد:
"بسه ديگه، مراسم كليسا دير مي شه".
او هنوز تكان نمي خورد، كنار جوجه كبوترهاي كز كرده، مثل مجسمه ايستاده بود، سايه گيسوي بافته را ديد كه بي مكثي از پشت پرده گذشت و سياهي ديگري كه پشت سرش رفت، نور پشت پرده همچنان مي لرزيد و سايه چهارچوب پنجره مثل صليبي روي موج بالا و پايين مي رفت، توي آسمان تكه هاي سياه ابر به سرعت به طرف هم مي رفتند و ستاره ها را مي پوشاندند، باد بلند شد، درخت هاي باغچه جنبيدند، خط هاي كج و معوجي توي آسمان درخشيدند و به دنبالش صداي رعد، شيشه ها را لرزاند، جوجه كبوترهاي روي لبه پنجره مي لرزيدند، ديگر زير پايش چيزي حس نمي كرد، فكر كرد"نه ابرها را مي شود نگه داشت، نه سيلاب بهاري را كه غنچه ها را مي شويد". توي اتاق صداي خش-خشي شنيد. حدس مي زد، حالا سوسك ها پشت سر هم، لزج و سر به زير راه افتاده اند، پايش از زمين جدا نمي شد، "غنچه ها، غنچه هاي قرمز و سفيد، توي تاريكي مي افتند".
نور لرزان پشت پرده به چشمش زد. به خودش گفت: "اين دنياي تاريك من است كه با نور شمعي پشت صليب روشن شده". دستش را روي لبه پنجره گذاشت و جلو برد، به يكي از جوجه كبوترها تلنگري زد، كبوتر پريد، به طرف نور پنجره روبرو رفت و به شيشه اش خورد، صداي دنگي بلند شد، دومي را هم تلنگر زد، صداي دنگ دوباره پيچيد، سومي كه به پنجره روبرويي خورد، صداي زنگ هاي كليسا بلند شده بود، سوز سردي توي صورتش زد، از پشت ساختمان ها صدايي بلند شد.
"شب ظلماته، شب مصلوب شدنه مسيح مقدسه".
[1] - مديون يادآوري دكتر مسروپ بالايان استاد ادبيات دانشگاه اصفهان هستم. bud, button در زبان انگليسي قابل تأمل است.
[2] - در چند زبان چنين است.
[3] - پشكوشك هم گويند. واژه نامه فارسي-كردي، دكتر محمد تقي ابراهيم پور، ص537-530.
[4] - نگارنده بيش از صد واژه ارمني و فارسي از جمله كودك و كوچك و گوچ زبان پهلوي به معني گردو را از ريشه koj مي داند و اين پژوهش را جهت چاپ در كتابچه اي گردآوري و آماده كرده است .
[5]- برهان قاطع، زير نويس ج3، ص1722.
[6] - فرهنگ سمناني، نصاب واژه ها ص126، پناهي سمنان.
[7] - فرهنگ لري، انتشارات آگاه، حميد ايزدپناه.
[8] -فرهنگ ارمني ا. آقايان، ج1، ص752.
[9] - فرهنگ بهدينان، ص131.
[10] - فرهنگ مفصل و مصور عميد، 820 .